نوشته شده توسط : ...

با اجازه از وب سایت  " سلام دلفان "

 تعدادی از عکس ها نیز به دلیل وضعیت خیلی نامناسب قابلیت انتشار ندارد.پیشپایش از انتشار عکس ها عذرخواهی می کنیم.

IMG_2756.jpg

IMG_2736 (1).jpg

IMG_2794.jpg

IMG_2777.jpg

IMG_2942 (1).jpg

IMG_2752 (1).jpg

IMG_2972.jpg

DSC02453.JPG

IMG_2809.jpg

IMG_2728 (1).jpg

IMG_2712.jpg

DSC02511.JPG

DSC02500.JPG

IMG_2975.jpg

مطالب مرتبط:



:: بازدید از این مطلب : 207
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 28 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

با کسب اجازه از مدیر وب سایت میرملاس نیوز

گزارش کامل شب “حمید ایزدپناه” در موسسه ی بین المللی “دهخدا “

  پریسا احدیان / میرملاس :  آموزگار، شاعر، ادیب و نویسنده شهیر لرستانی از سال ۱۳۳۹ به کار گردآوری موسیقی بومی لرستان پرداخت. وی در سال ۱۳۴۱ در کسوت معلمی عزم و همت خود را برای معرفی موسیقی لرستان در جوامع هنری و فرهنگی ایران زمین جزم نموده و عشق به هنر سرزمین مادری اش […]

IMG_4805-1024x683

 

پریسا احدیان / میرملاس : 

آموزگار، شاعر، ادیب و نویسنده شهیر لرستانی از سال ۱۳۳۹ به کار گردآوری موسیقی بومی لرستان پرداخت. وی در سال ۱۳۴۱ در کسوت معلمی عزم و همت خود را برای معرفی موسیقی لرستان در جوامع هنری و فرهنگی ایران زمین جزم نموده و عشق به هنر سرزمین مادری اش شناخت دقیق از قدمت و سابقه ی این سرزمین بستر شناسائی و اعتلای فرهنگی و هنری لرستان را کاملا هموار نمود.خود وی در خصوص سختی ها و مشقات تحقیق و جمع آوری موسیقی لرستان خاطر نشان نموده است:”وقتی ترانه ها را کار می کردم و هنوز فرهنگ و هنر نبود، دو سه نفر از دوستان، آقایان علی محمد صالح، محمود مدیری و حسین سالم را دعوت کردیم و گفتیم:آقا ما پول نداریم و می خواهیم هم این کار را بکنیم تا موقعی که وضعیت فرهنگی امان بهتر شود و صاحب اعتباری شویم. آنها هم انتظاری نداشتند. بعدها که فرهنگ و هنر تشکیل شد آنها را آوردیم و به وضعشان رسیدیم. آن موقع‎ها هم چشم داشتی نداشتند، خوب اینها همه کار عشق بود، عشقی که آدم به مملکت خود دارد. به لر بودنش دارد و به سرزمینش دارد.موسیقی را از سال ۱۳۴۱ شروع کردم که آن هم داستانی دارد. اصلا اولین برنامه ای که به رادیو رفت و اجرا شد موسیقی بود. آن زمان هم در لباس معلمی بودیم، البته تهمت زیاد بود، ناسزاگویی زیاد بود. به ما گاهی مطرب هم می گفتند. وضعیت بغرنجی بود. زمینه، زمینه ی مناسبی نبود، کسی نمی توانست ساز بزند. ساز زدن در جامعه ی ما وجه ی بدی داشت، حتی ساز دست گرفتن هم در فرهنگ ما جایی نداشت. اصلا به نوازندگان به چشم بد نگاه می کردند. نگرش مردم به این هنرمندان، نگرشی غیر انسانی بود. در حالیکه که من با اینها می نشستم، با آنها زندگی می کردم، نشست و برخاست می کردم. اصلا برای اینکه جامعه بدانند اینها کی اند. اینها هنری داشتند که من نداشتم. باید از هنر اینها استفاده می کردیم. اینها فضیلت هایی در جامعۀ ما بودند. به آن ها بی اعتنایی می شد. همه این نوازندگان دست مایه های اصلی هنر موسیقی لرستانند. این ها رفتند برای حماسه شعر ساختند، آهنگ ساختند.

گروه تاتر ما وقتی شروع به کار کرد به شکل سیار می گشتند و در جشن ها شرکت می کردند. بعضی اوقات چنان با دست پر می گشتند که یا اول می شدند یا دوم. البته اول و دومش خیلی مطرح نبود. شناخت تئاتر مهم بود و تئاتری‎های ما نمایش را خوب می شناختند. موسیقی را که از قبل شناخته بودند. کارهای ادبی رونقی گرفته بود و خانم و آقایان شاعری بودند که می آمدند شعر می گفتند. گاهی هم انتشاراتی. وقتی که بحث کتاب خودم پیش آمد، دیگر هم باید کار تحقیقم را انجام می دادم و هم باید نظارت بر موسیقی می کردم و هم باید می رفتم تئاتر.برای اینکه این ها هم کمبودهایی داشتند. باید می رفتیم، می دیدیم، مشورت می کردیم. جلساتی داشتیم با هم شور می کردیم که چه کار کنیم و چه کار نکنیم. وقتی هم آهنگی ساخته می شد می بایست شعرش را بسرایم. فرصتی باید می داشتیم برای ترانه سرایی، فرصتی می داشتم برای بازسازی ترانه. اینها هم مجموع سرگرمی های زندگی بود و خوب بود شد، ولی نه این زمینه نبود، زمینه غنی بود، نه اینکه من غنی کرده باشم.”

حمید ایزدپناه در سال ۱۳۴۶ با دعوت انجمن آثار ملی، به پژوهش و شناسایی آثار باستانی و تاریخی لرستان پرداخت. نخستین گزارش این بررسی به نام ” جلد نخست آثار باستانی و تاریخی لرستان” در سال ۱۳۵۰منتشر شده و از جمله یکی از کتاب های برگزیده در آن سال بود که به دریافت جایزه نایل شد.

بیش از پانزده جلد کتاب و حدود سی مقاله در موضوع‎های فرهنگی و هنری و اجتماعی در زمینه ایرانشناسی و لرستان شناسی از ایشان موجود می باشد که بعضی از این کتاب ها تا چند بار به چاپ رسیده اند.

وی در خصوص مقالات نوشته شده اش در این سال ها خاطر نشان کرد که یکی از مقاله های مفصلی که نوشتم مقاله‎ای بود درباره کتیبه ها. یکی کتیبه ای در “زیدبن علی” پیدا کرده بودم. این کتیبه به خط کوفی بود. کتیبه ی پل کشکان. این ها مطالبی بود که در “یغما چاپ می شد. در روزنامۀ ” راهنمای کتاب ” هم مقاله می نوشتم، خب این ها کارهای تحقیق من بود که در سال‎نامۀ دبیرستان بهار در می آمد. اولین موزه ی سنگ قبر در لرستان را من تشکیل دادم.”

ایزد پناه از سال ۱۳۴۸ به وزارت فرهنگ و هنر رفت تا در مقام اولین مدیر کل فرهنگ و هنر لرستان و هم شاعر و ادیب لرستانی مسئول امور فرهنگی و هنری موضوع تشکیل گروه های موسیقی و تئاتر و انجمن شعر را در لرستان از نزدیک و آگاهانه دنبال نماید.

 

IMG_4500-1024x683

کشف نقاشی های باستانی غار دوشه و میرملاس از جمله اولین اکتشافات مهم ایزدپناه در عرصه تاریخی لرستان پژوهی بود و انتشار همزمان کتاب وی منجر به انتقال نامبرده به عنوان مدیر کل به اداره فرهنگ و هنر استان لرستان شد. برگزرای شب های شعر کتابخانه ی پارک شهر خرم آباد بود که منجر به تشکیل اولین گروه های موسیقی و تئاتر لرستان در فرهنگ و هنر این استان شد.

حمید ایزد پناه همچنین موضوع مهم بازپس گیری قلعه ی و دژ فلک افلاک از ارتش را تا تحویل آن به فرهنگ و هنر لرستان شخصا پیگیری کرد و موفق شد درهای این قلعه را پس از تعمیر و بازسازی آن در سال ۱۳۵۶ با نام جدید ” موزه شاپور خواست” و با عنوان بخش مرکز اسناد و مردم شناسی و آثار مفرغی لرستان پس از سال های سال به روی مردم و هنر دوستان بازنماید.

ایزد پناه که در زمینه ی شعر نیز از نوجوانی دارای استعدادهای ذاتی سرشاری بوده و هرازگاهی غزل های خود را در روزنامه ” ندای گلشن” خرم آباد نیز چاپ و منتشرمی نمود و علیرغم آنکه امروزه چند دفتر از سروده های او نیز موجود است اما هیچگاه خود را به عنوان شاعر به مردم معرفی نکرد.

در حال حاضر استاد حمید ایزدپناه در دهه هشتم زندگی مقیم فرانسه است و همچنان مسئولانه دلمشغول پژوهش و نگارش در زمینه ی فرهنگ و ادبیات لرستان است. از آخرین مقالات پژوهشی ایشان می توان به مقاله های یارسان، ترانۀ لری سیت بیارم، دووات یا عروسی، ترانه و ترانه سرائی در ایران، خریده، بن شناسی چند واژه لری، ساکی و سکاها اشاره نمود.

کتاب ها:

  • آهنگ و ترانه های لری. ناشر کتاب فروشی محمدی خرم آباد ۱۳۴۳ خورشیدی.
  • فرهنگ لری چاپ نخست. ناشر: انجمن فرهنگ ایران باستان، تهران ۱۳۴۵ خورشیدی، چاپ دوم انتشارات آگاه تهران و چاپ سوم انتشارات اساطیر تهران.
  • کتیبه های لرستان، چاپ فرهنگ و هنر لرستان، ۱۳۴۷ خورشیدی.
  • آثار باستانی و تاریخی لرستان دفتر نخست، ۱۳۵۰ خورشیدی.
  • آثار باستانی و تاریخی لرستان، دفتر دوم، انجمن آثار ملی، تهران ۱۳۵۲٫
  • داستان ها و زبان زدهای لری و کتابشناسی مثل های فارسی از سده ی ششم تا کنون ، ناشر انتشارات بلخ و بنیاد نیشاپور، تهران، ۱۳۶۲ خهورشیدی.
  • فرهنگ لکی، ناشر موسسه ی فرهنگی جهانگیری، تهران ۱۳۶۷ خورشیدی.
  • تاریخ جغرافیایی و اجتماعی لرستان، ناشر انجمن آثار و مفاخر ملی ایران، ۱۳۷۶٫
  • شاعران در اندوه ایران، انتشارات توس، تهران ۱۳۶۰ خورشیدی.
  • شاهنامه لکی ترجمه و تدوین، انتشارات اساطیر، تهران ۱۳۸۴
  • لرستان در گذرگاه زمان و تاریخ، ناشر: انتشارات اساطیر، تهران ۱۳۸۴ خورشیدی
  • فرهنگ لکی چاپ دوم با دیباچه ای برای چاپ دوم، انتشارات اساطیر ۱۳۸۹
  • هوای بوم و بر

پس از آن دهباشی از دکتر هوشنگ دولت آبادی به عنوان اولین سخنران دعوت کرد و وی از حمید ایزدپناه و کشف غارهای نقاشی سخن گفت :

« حضار مکرم برای من یک لحظه‎ای است پر از شادی و افتخار که با همراهی شما در جلسه تجلیل از استاد ارجمند و فرهیختۀ ایران ،جناب آقای حمید ایزدپناه شرکت می‎کنم. بنده کلمه تجلیل را به کار بردم ، به عمد، معمولاً کلمه بزرگداشت را به کار می‎برند و در مواردی هم واقعاٌ درست است اما در موارد خاصی بزرگداشت نیست برای این که ما کسی را در امشب بزرگ نمی‎کنیم. آنچه می‎کنیم این است که آیینه دل خودمان را در معرض تابش جلال وجود ایشان قرار بدهیم. بنابراین بهتر است که کلمۀ تجلیل را به کار ببریم. من به شما قویاٌ توصیه می‎کنم که آیینه‎های متعددی با خود بیاورید چون فقط در یک آیینه دل تمام جلوه‎های جمال و جلال آقای حمید ایزدپناه نمی‎گنجد. بنده سال‎هاست که افتخار دوستی با ایشان را دارم و می‎دانم اهل این نیستند که به من اجازه بدهند که راجع به جزییات خیلی وارد بشوم فقط وظیفه خودم می‎دانم که موارد متعددی را درباره جنبه‎های مختلف فعالیت‎های فرهنگی ایشان عرض کنم.

واقعاٌ نمی‎دانم از کجا شروع کنم. به هیچ دلیلی نمی‎شود رسید وقتی آدم احساس می‎کند در ادبیات فارسی شعر بر همه چیز مقدم است. چرا شعرا باید بر نویسندگان مقدم باشند؟ من هیچ وقت نفهمیدم اما تبعیت می‎کنم و از شعر ایشان شروع می‎کنم. ایشان بدون شک یکی از شاعران بنام و برجسته معاصر ایران هستند. سبک شعر خاص خودشان را دارند. شعرشان بسیار با احساس، بسیار لطیف و بسیار با صفا است. تخلصشان هم صفا هست اما واقعاٌ اینقدر صفا دارد در هر بیتی که اصلاٌ احتیاج به تخصص نیست . من تصور می‎کنم کسانی که آشنایی دارند با شعر ایشان ، بعد از خواندن چند بیت، بدون این که بدانند شعر مال کیه، می‏دانند که مال کیه. اما یک مسئله هست و آن این است که خوبه که آدم حدس بزند و بعد حدسش درست از آب دربیاید . شاید تا این حد تخلص مصفا اینقدر با مسما نباشد و در غیر این صورت نیست. من وقتی به فکر این جمله می‎افتم، یاد اطباء می‎افتم، مثل خودم، که گاه گاهی خیلی خوشحال می‎شوند وقتی حدسشان در مورد یک مریضی درست از آب درمی‎آید و می‎دانند که مریضشان خوب می‎شود. برای شعر ایشان فکر می‎کنم بهتر است دیگران صحبت کنند و مسلماٌ خواهند کرد . من بیشتر می‎خواهم وقتی را که دارم به مسائلی اختصاص بدهم که برای مهر ایشان به ایران و خدماتشان به باستان‎شناسی است .

 

IMG_4483-683x1024

دکتر هوشنگ دولت آبادی

 

همه‎مان خیلی خوب می‎دانیم که خطۀ لرستان، استان فعلی لرستان، یکی از غنی‎ترین قسمت‎های ایران در مورد آثار باستانی است. سرزمین کاسی‎ها، کاسی‎هایی که یکی از متمدن‎ترین اقوامی بودند که در ایران زندگی کردند و من می‎خواهم عرض کنم که تقریباٌ تمام اطلاعاتی که ما در مورد لرستان داریم و کامل‎ترین اطلاعاتی است که راجع به باستان‎شناسی یک قسمت از ایران وجود دارد مدیون و مرهون زحمات بسیار پیگیر جناب آقای حمید ایزدپناه است. سه جلد کتابی که ایشان مرقوم فرمودند راجع به آثار باستانی لرستان، آدم می‎بیند که ایشان قدم به قدم تمام این خطۀ واقعاٌ زرخیر را گشتند و همه جا را با دقت زیر نظر گذراندند. کتابی که نوشتند جنبه‎هایی دارد که منحصر به فرد است. یکی این که ایشان برای اولین بار کشف کردند و شرح دادند که نقاشی‎های داخل غار در ایران هست. من می‎خواهم با اجازه ایشان به این قسمت به خصوص توجه جلب بکنم. برای این که می‎دانید که نقاشی‎های غارهایی که در دنیا هست و خیلی مورد توجه هستند آموزشگاه‎های دوران یخبندان بودند. کسانی که به خاطر یخبندان از فعالیت در زندگی معمولی‎شان بازمی‎ماندند و بالاجبار به گوشه‎هایی پناه می‎بردند که غاری بود و آب جریان داری بود و می‎تواستند آنجا زندگی‎شان را ادامه بدهند ، اینها برای این که تمدن خودشان و علم خودشان را منتقل کنند به نسل‎های بعدی‎شان، از نقاشی‎های غاری استفاده می‎کردند . در حقیقت یک نوع تخته‎ای بوده برای درس شفاهی. و تا آن جایی که من اطلاع دارم در هیج جای دیگری از دنیا این نقاشی‎ها را ندیدیم و این کشف بسیار بزرگی است مرهون محبت ایشان.

البته ما در مملکتمان صحبت تحقیقات زمین‎شناسی هم بسیار فقیر است یعنی ما حتی درست نمی‎دانیم که این سال‎های یخبندانی که چهل هزار سال پیش قسمت عمده اروپا و قسمت عمده آمریکای کنونی و آسیا را فراگرفته تا کجا پیش رفته. لااقل می‎شود گفت در خرم‎آباد ، در همین غارهایی که ایشان مورد مطالعه قرار دادند ، اینها بودند و این کار را کردند. در نقاشی‎هایی که در این غارها هست و باز شرحش را من از کتاب ایشان نقل می‎کنم ، آنچه در ذهنم مانده، بیشتر صحنه‎های شکار هست که اساس زندگی مردم بوده.ظاهراٌ صحنه‎های خیلی کمی جنگ هست که این جنگ‎ها به بهانۀ این که بچه‎ها نمی‎توانستند بروند در سرزمین معمولی خودشان، به خاطر یخبندان، فنون جنگ را فرابگیرند یاد می‎دادند. در جاهای دیگری که غارها هستند کارهای خیلی جالبی انجام شده. فرض کنید که اخیراٌ معلوم شده که نقاشی‎های غارها را در جاهایی می‎گذاشتند که حتی اکثرِ انعکاس صدا در غار وجود داشته. یعنی در حقیقت یک نوع بلندگوی چهل هزار سال پیش بوده. اینها بدون این که هیچ گونه اطلاعی داشته باشند از ماجراهای صوتی، فیزیک صوت، بر اساس تجربه انتخاب می‎کردند، و یک جایی این نقاشی‎ها، این کلاس درس را برگزار می‎کردند که معلم با حداقل زحمت و حداقل فشاری که به حنجره‎اش می‎آورد بتواند به جماعت خیلی زیادی درس بدهد. البته من یک چیز دیگری را هم عرض کنم، حالا که خودشان هم حضور دارند، جالب است که ما حدود هفت هشت سال پیش بود که با زحمت خیلی زیاد رفتیم که غار دوشه را پیدا کنیم که یکی دیگر از غارهایی است که جناب آقای ایزدپناه در آن نقاشی‎ها را پیدا کردند، دو روز وقت صرف کردیم و این غار را پیدا نکردیم. فقط چیزی که آنجا خیلی فراوان بود مار بود و تصور می‎کنم که این مارها باید باشند که آثار باستانی لرستان را حفظ کنند چون ظاهراٌ هیچ کس دیگر به فکرش نیست.

از صحبت‎هایی که چند وقت پیش شنیدم، از غارهای نقاشی شده جنوب فرانسه که مهم‎ترین غارهای شناخته شده دنیا هم هستند، در سال حدود یک میلیارد یورو درآمد کسب می‎کنند . شما فکرش بکنید اگر به این مملکت می‎رسیدند و همه این چیزهای واقعاٌ زیبا را می‎دیدند چقدر واقعاٌ جذاب بود و چقدر خوب بود. چیز دیگری در این غارها هست که من عرض می‎‎کنم. یک عکسی هست از یک پادشاهی. الیته این پادشاه، پادشاه با هیبتی است. اگر هم پادشاه با هیبتی نبوده، لااقل عکسش را که می‎کشند پادشاه با هیبتی می‎کشند. چهار نفر در حال تعظیم کردن به این پادشاه هستند و تصویر همه این‎ها کوچک است. و این کاری است که ایلامی‎ها می‎کردند. اگر زمانی شما تشریف ببرید به ایزه آن را در فضای باز زیاد خواهید دید که اینها پادشاه را مثلاٌ در یک قطعه سنگ در ابعادی می‎کشیدند که سه چهارم تخته سنگ را می‎گرفت.بقیه آدم‎ها به نسبت اهمیتشان کوچک می‎شدند. یعنی پرسپکتیو درباری . به طوری که وقتی می‎رسیدند به خدمه درباری و کسانی که سینی‎های نوشیدنی و غذا را این طرف و آن طرف می‎بردند، اینها به قدری کوچکند که آدم باید عینک بزند و برود جلو تا اینها را ببیند و بفهمد آدم‎اند. در این غار ، اگر تصور من درست باشد، به ترتیبی دنباله تمدن ایلامی را هم باز می‎شود دید.

یکی دیگر از خصوصیات آقای ایزدپناه که من می‎خواهم توجه بقیه را به آن جلب بکنم و برای من خیلی ارزنده است، این است که ایشان در تحقیقات بسیار گسترده باستان‎شناسی که کردند هیچ وقت مرعوب اسم مستشرقین خارجی نشدند. یعنی جا به جا وقتی به چیزی برخوردند که خلاف اعتقاد خارجی‎ها بود با کمال صراحت آن را گفتند و من این را خدمت خیلی بزرگی به باستان‎شناسی ایران، به اسطوره‎شناسی ایران می‎دانم. خیلی از چیزهایی که خارجی‎ها می‎گویند درست نیست . ما بدون شک روش‎های باستان‎شناسی را از آنها یاد گرفتیم و بسیار از آنها متشکریم. توجه داشتن به آثار باستانی را از آنها یاد گرفتیم و مرهونشان هستیم. اما بیشتر اینها با فرضیات پیش ساخته و از پیش شکل گرفته به ایران آمدند و خیلی از چیزهایی را که دیدند و نقل کردند و متأسفانه برای ما وحی منزل شده تحمیل کردند به تاریخ ما. از جمله مسائلی که من فکر می‎کنم خوب باشد شما توجه بفرمایید این است که آنها همه‎شان یکسره اعتقاد داشتند به این که قبل از اسلام در ایران فقط زرتشتی وجود داشت در حالی که زرتشتی‎ها در اقلیت بودند و در این هم تردیدی نداریم. قسمت عمدۀ ایرانی‎ها زُروانی بودند و در آن هم هیچ تردیدی وجود ندارد. ولی جای بحثش در اینجا نیست. اما مسأله دیگری هست این است که مثلاٌ فرض بفرمایید که در ارتفاعات بسیاری از نقاط ایران، کوچک و بزرگ، چهارطاقی ساختند. این چهار طاقی‎ها عبارتند از چهار تا ستون که زیرش یک طاق گنبدی ضربی و یا صاف، به نسبت زمان، که به آن می‎گویند چهارطاق. بیشتر جاهای ایران اینها را به عنوان آتشکده معرفی می‎کنند، در بیشتر کتاب‎هایی که مستشرقین بزرگوار نوشتند این را به عنوان آتشکده معرفی می‎کنند . حالا شما توجه بفرمایید که در بالای یک کوهی عمارتی بسازند که چهار ستونش ، تمام دیوارهایش باز است و در معرض هر بادی که از هر طرف بیاید. چطوری می‎شود در چنین جایی آتش نگه داشت. آتشی که خاموش شدنش گناه کبیره است برای موبدان. در بعضی جاهای ایران، حتی در اصفهان خودمان، اسم این کوه‎ها اصلاً کوه آتشکده است. به هر حال من مطمئنم که هرگز در آنجا آتشی جز مثلاٌ برای پخت و پز برافروخته نشده برای این که نمی‎شود در آنجا آتش نگه داشت. و همانطور که عرض کردم در هر کتاب مستشرق خارجی همانطور که گفتند هر کس که در ایران است زرتشتی است ، اینها را هم آتشکده گفته‎اند. بر خلاف این سنت که همیشه بوده و گفته‎های مستشرقین خارجی را وحی منزل می‎دانستند ، آقای ایزد پناه در هر مورد با کمال شهامت اثبات کردند که بعضی از نظریه‎ها درست نیست. اعتقاد نسل اول باستان‎شناسان که همه‎شان بزرگوارند و همه‎شان خدمت کردند این بوده که هر چی خارجی‎ها می‎گویند درست است. درست عکسِ حالا که ما فکر می‎کنیم هر چی خارجی‎ها می‎گویند غلط است و البته باید قبول کنیم که خارجی‎ها گاهی کارهایی می‎کنند که حق با ماست. به هر حال هر حرفی را باید با بررسی دقیق سنجید ، حق بودن یا نبودنش و در مورد اسطوره‎شناسی، باستان‎شناسی و ادیان قدیم ایران هنوز جای کار بسیاری زیادی هست.

 

IMG_4420-683x1024

 

حرف دیگری که من می‎خواهم توجه شما را به آن جلب کنم این است که بعد از این خدماتی که این استاد بزرگوار کردند و به واقع یک استان ناشناخته‎ای را به عنوان مرکز تحقیقات معقول باستان‎شناسی به همه قبولاندند، یک روز یک حکمی به ایشان رسید که از بعضی از منابع این اطلاع رسیده که ایشان فرد صالحی برای اداره بخش باستان‎شناسی خرم‎آباد نیست . خوب انقلاب شده بود و در انقلاب کارهای عجیب و غریب می‎شود و این هم یکی از آن کارها بود. و من فکر می‎کنم که به این نمی‎شود اعتراض کرد چون این نفس انقلاب است که در آن تعقل کمی عقب می‎رود یا کمی جلو می‎رود. اما مسئله‎ای که من می‎خواهم عرض کنم این است که این مرد بزرگوار یک ذره با مملکت خودش قهر نکرد و شما در اشعار ایشان، در نوشته‎های ایشان ، در حرف‎هایی که ایشان می‎زنند، می‎بینید همان عشق بسیار قدیمی به ایران هست و من می‎خواهم به خصوص بر این قضیه تأکید کنم به دلیلی که چند لحظه برای شما خواهم گفت. همین کتاب اخیری که ایشان نوشته‎اند و حاوی مقالات خیلی قشنگ و اشعار بسیار زیباست اسمش را ” هوای بوم و بر ” گذاشته‎اند. من می‎دانم که ایشان یک گوشه‎ای از خرم‎آباد را بردند به یک گوشۀ دیگری از پاریس و در آنجا واقعاً هر لحظه‎ در ایران زندگی می‎کنند و نه در جای دیگر .

نکته‎ای که می‎خواهم عرض کنم حضورتان این است که خیلی‎ها که بسیار کمتر لطمه دیده‎اند با مملکت خودشان قهر کرده‌‎اند ولی ایشان یک لحظه از مهرشان به مملکت کم نشده است. شعر بسیار قشنگ سعدی که می‎گوید :

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی          که من آن زمان نبودم که تو در دلم نشستی.

این تعریف مهر میهن است. چون هیچ مهر دیگری نیست که قبل از به وجود آمدن باشد و به دل آدم نشسته باشد. در همین غزل که واقعاً یکی از غزل‎های بسیار زیبای سعدی است یک بیت دیگر هست که می‎گوید:

تو نه هم چو آفتابی که طلوع و فرقت افتد       همگان روند و آیند و تو همچنان که هستی

بنابراین آیند و روند و آن چه هست عظمت ایران است. و عظمت کسانی مثل آقای حمید ایزدپناه است که با وجود همه سختی‎هایی که به ایشان تحمیل شد هیچ وقت ایرانی بودن خودش را فراموش نکردند و با تمام وجودشان در ادامه خدماتی بود که به فرهنگ این مملکت کردند.

آخرین قسمت عرایض بنده مربوط به ستاره‎شناسی است. حالا می‎فرمایید چرا؟ حالا عرض می‎کنم. هزاران سال مردم ماه را نگاه کردند و از آن لذت بردند و هرگز نفهمیدند که پشت ماه یک کس دیگری هست. نیمه دیگر ماه، نیمه پنهان ماه. ۴۵۰ سال پیش در اثر تحقیقاتی که شد ، از روی فرمول‎های ریاضی معلوم شد که ماه پشت دارد. اصلاً نحوۀ چرخشش به دور زمین همیشه طوری است که یک طرفش رو به ماست و یک طرفش رو به ما نیست. تا این که اصطلاح نیمه پنهان ماه پیدا شد. حدود بیست سال پیش ، شما هم یادتان هست، بعضی از سفینه‎ها را طوری تنظیم کردند که بتوانند از نیمه پنهان ماه عکس بگیرند و این عکسها منتشر شد و من هم به خاطر دارم که با چه شوقی اولین آنها را دیدم. اما اگر در این گونه مجالس ، که صحبت از تجلیل از یک مرد یا یک زن برجسته می‎شود من احساس می‎کنم که به نیمه پنهان ماه آن چنان که باید توجه نمی‎شود . ما در این مجلس در جوار آقای ایزدپناه نیمه پنهان ماه را داریم، سرکار خانم ایزدپناه. ایشان واقعاٌ وجود استواری بودند در تمام این سال‎ها ، ۵۸ سال. من مطئنم که قسمت اعظمی که این وجود ارجمند توانستند انجام بدهند در طی عمر پربارشان، مرهون استواری وجود این خانم گرانمایه هستند و من امروز وظیفۀ خودم دانستم که از نیمه پنهان ماه حتماً در این مورد صحبت کنم.

 

IMG_4416-1024x683

در پایان از آقای دهباشی تشکر می‎کنم که این مجالس را به وجود می‎آورند و اجازه می‎دهند که مشتاقان فرهنگ این مملکت آشنا بشوند با چیزهایی که در این مملکت بوده و هست. من همیشه آقای دهباشی را به عنوان یک دوستی صمیمی خودم ” امیر بخارا” صدا می‎کنم. و اجازه می‎خواهم که گرچه خیلی جنبه خصوصی دارد از امیر بخارا تشکر کنم. »

سپس نوبت به کیانوش کیانی هفت لنگ رسید تا از استاد ایزدپناه و تحویل قلعه فلک‎الفلاک به اداره فرهنگ حکایت کند:

درخور تعظیم دانش دان و اخلاق نکو

قدرت آن دارد که دارد این دو را با خویشتن

ارج فکر خویش اگر خواهی نمودن آشکار

ارج می نه این دو گوهر را چه در سر�’، چه علن

« خانم ها و آقایان! استادان و پژوهشگران ارجمند! سنت نیکو و پسندیده قدردانی از دانشمندان و پژوهشگرانی که عمر گرانبهای خود را صرف کسب علم و دانش و تعلیم و ترویج آن کرده اند نشانگر توجه جامعه به علم و دانش و خرد است و تاییدی است بر درستی راه و روش آن بزرگان و مایه ی تشویق و ترغیب دانشجویان و پژوهشگران جوان . معرفی الگوهای مناسب به آنان می باشد.

این نکوداشت ها نشانه اعتبار و اصالت علم است. اگر جامعه ای به علم و دانش توجه جدی داشته باشد جامعه ای دانا و توانا و نهایتاً سعادتمند خواهد بود.

امروزه به درستی درجه فرهیختگی ملت ها و جوامع را به میزان توجه آنان به علم و دانش و تکریم و قدرشناسی از دانشمندان و اهل علم در آن جامعه می سنجند. قدرشناسی و سپاسگزاری اکسیری در درون خود دارد که نسل های جوان را برای انجام کارهای بزرگ و ارزشمند وا می دارد و ناسپاسی هم آنچنان جنبه ی بازدارندگی و سرخوردگی به همراه دارد که به عنوان مانعی بر سر راه رشد و تکامل اجتماعی به شمار می رود.

به قول شاعر:

“نشان ناشناسی ناسپاسی است

شناسایی حق در حق شناسی است”

و از سویی دیگر انصاف اجتماعی نیز چنین می خواهد:

” گر تو را انصاف آید در وجود

به که عمری در رکوع و در سجود”

و اما مراسم امروز به منظور نکوداشت و تکریم استادی فرهیخته برگزار می شود که خدمات زیادی به علم و دانش این سرزمین بویژه خطه ی کهنسال تاریخی لرستان نموده است.

شخصیتی ادیب، نویسنده، پژوهشگر و موسیقی شناس که زندگینامه اش سرشار از نکته های برجسته و آموزنده است. علاوه بر این اصالت و نجابت و صفا و میهمان نوازی که صفت بارز لر است در استاد موج می زند.

 

IMG_4522-683x1024

امروز به دوستی گفتم که برای مراسم نکوداشت استاد می روم. خاطره ای برایم نقل کرد و اصرار کرد که ان را حضورتان عرض کنم. ایشان بیان داشت:” در سال های ۴۱ و ۴۲ به منظور انجام مطالعات مردم شناسی عازم خوزستان بودیم. طبیعی است که می بایست از خرم آباد عبور می کردیم. شب شد. به دنبال هتل گشتیم. آقایی را دیدیم. پرسیدیم که اینجا هتلی هست؟ از روی نوشته ی روی ماشین ما را شناخت.با صدای رسا در حالیکه اصلاً خود ما را نمی شناخت فریاد زد که مگر ما لرها مرده ایم که مهمان های ما به هتل بروند! شب ما را به خانه ی خود برد و پذیرایی مفصلی کرد و تمام مطالعات و فیش های مطالعاتی خود را در باره ی واژه شناسی و آثار تاریخی و باستانی لرستان به ما نشان داد. روز بعد هم با صبر و حوصله و اشتیاق قلعه ی فلک افلاک و خطوط کنده شده در دل کوه و دیگر اماکن دیدنی شهر خرم آباد را به ما نشان داد و سپس ما را راهی خوزستان کرد. پس از برگشت به تهران نزد مسئولان رفتیم و گفتیم که چنین شخصیتی در خرم آباد وجود دارد. وی را به تهران دعوت کردند و بعدها به ریاست فرهنگ و هنر خرم آباد رسید. بر اثر تلاش و پشتکاری که داشت به مقامات علمی و پژوهشی بالایی دست پیدا کرد.”

این اخلاق نیکو و رفتار و صفت مهمان نوازی استاد که براستی از فرهنگ اصیل لرهاست پس از گذشت پنجاه سال همچنان در یادشان باقی مانده بود.

به گفته پژوهشگران و دانشمندان و کسانی که به پیوستگی چند هزار ساله ی تاریخ و فرهنگ و هنر مناطق مختلف ایران زمین آشنایی دارند، سرزمین لرستان در تمدن پرافتخار ما نقشی بسیار مؤثر و درخشان داشته است. آثار مفرغی لرستان که مربوط به هزاره های اول و دوم پیش از میلاد بوده و از حدود یک قرن پیش به موزه های بزرگ جهان و مجموعه های شخصی دوستداران آثار هنری پیشینیان راه یافته است پدیده ی تاریخی و هنری شگفت انگیز می باشند که در تاریخ هنر دنیای قدیم کم تر نظیری بر آن می توان یافت.

بررسی آثار مذکور نشان می دهد که وسایل نبرد مردم لرستان در عین حال که بهترین سلاح و ابزار جنگ آوری زمان خود بوده است صورتی زیبا و پسندیده دارد که در زمره ی برگزیده ترین نمونه های هنری دوران باستانی شناخته می شود. همچنین به موازات پیکره های مذهبی و ادوات گوناگون و وسایل کشاورزی و زیورآلات بانوان همچون دستبند و کمر بند و حلقه های جورواجور گردنبند و آیینه و سنجاق های کوچک و بزرگ حتی سنجاق قفلی و … در میان اشیاء مفرغی لرستان وجود دارد. رویهم رفته می توان پنداشت که هنر خاص مفرغ لرستان دریچه ای تازه بر تاریخ تمدن دنیا ی قدیم گشوده است. بدیهی است که چنین هنر و تمدنی نمی تواند و نباید به آثار مفرغ محدود و منحصر باشد و آثار بازمانده از دیگر چشمه ی تمدن غنی و سرشار لرستان در دل یا بر روی زمین آن سامان است. هدف بررسی ها و پژوهش های کاوشگران و جویندگان حقایق تاریخی است. از دل چنین سرزمین و چنین فرهنگی استاد متولد شده و رشد نموده و به بلوغ و کمال رسیده و آثار متعددی را خلق کرده است. بی شک او از این سرمایه ی تاریخی تاثیر پذیرفته است. از جمله ی این آثار کتاب “فرهنگ لری” است. می دانیم که گویش های ایرانی از پشتوانه ها و گنجینه های سرشار ادبی و از سرمایه های گرانبهای معنوی است. این سرمایه ی ارزشمند زمانیکه آرام آرام در حال نابودی و خاموشی و فراموشی بود توسط استاد با تهیه ی کتاب “فرهنگ لری” که با تحمل سختی ها و مشقات بسیار صورت گرفت، ثبت و ضبط و ماندگار شد. اثری که هم موجب دانش افزایی در این حوزه گردید و هم راه را برای جوانان و رهپویان بعدی گشود و هموار کرد.

 

IMG_4514-1024x683

با توجه به کوتاهی وقت در این جمع فاخر مایلم به چند نکته اشاره کنم:

  • یکی از اقدامات مهم استاد بازپس گیری قلعه و دژ فلک افلاک از ارتش و تحویل آن به اداره ی فرهنگ و هنر لرستان بود. وی موفق شد درهای این قلعه را پس از بازسازی آن در سال ۱۳۵۶ به نام جدید موزه ی شاپور و با عنوان بخش مرکز اسناد و مردم شناسی و آثار مفرغ لرستان به روی مردم و هنردوستان بگشاید. از حسن اتفاق امروز هم روز اسناد ملی و آثار مکتوب است. روزی که از کسانی که در گردآوری و ساماندهی اسناد و مدارک کشور همت کرده اند تقدیر و تشکر می شود. جا دارد که این روز را به دست اندرکاران و پژوهشگران اسناد ملی و تاریخی و به استاد ایزد پناه بزرگوار تبریک گوییم.
  • مرکز دایره المعارف بزرگ چند سالی است که تحت عنوان تاریخ شفاهی خاطرات دانشمندان و پژوهشگران در حوزه های گوناگون علمی گردآوری می کند. در همینجا از استاد دعوت می کنیم در این حرکت فرهنگی مشارکت نمایند و نیز از دیگر عزیزان هم در خواست داریم تا در این زمینه ما را یاری کنند.
  • و به عنوان آخرین کلام مژده ای دارم برای استاد و حضار محترم که در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی مقدمات راه اندازی بخش تاریخ و فرهنگ لری ایران فراهم شده است. با توجه به بیش از نیم قرن تلاش استاد به عنوان مشاوره عالی افتخاری در این بخش در خدمتشان خواهیم بود.

در پایان از خدای بزرگ سلامتی و طول عمر برای استاد آرزومندیم و امید داریم که در آینده باز هم شاهد خلق آثار درخشانی در حوزه های تاریخ و باستان شناسی و زبانشناسی شعر و هنر از سوی استاد باشیم. از برگزار کنندگان این مراسم سپاسگزاری می کنیم و با قرائت شعری از آثار ایشان سخنانم را به پایان می رسانم:

“شب شکن

کاش از پنجره ی خاطره ها می دیدی

گذر عمر و جهان گذرا می دیدی

چه کنم! سیل سرشکم ره دیدار ببست

کاش این سیل پر از چون و چرا می دیدی

کاش در آینه چشم نگه گم نشدی

تا سراپای دلم پر ز وفا می دیدی

تا تو رفتی دل من سایه به دنبال تو شد

کاش این سایه ی از خویش جدا می دیدی

دل به پای تو چشمم به رهت مانده بیا

کاش بیداری شب سوز مرا می دیدی

گرچه بیداد شب بوم بلا دیدی کاش

شب شکن مرغ سحرخوان هما می دیدی

کاش در پرده ی مهتابی پر نقش و خیال

نغمه خوانان شب شور و نوا می دیدی

عطر یاد تو بر این کلبه بقا می بخشد

کاش این بزم غریبانه ما می دیدی

عشق کو گوهر نام وطنم بر دل کند

کاش بر خاک درش نام صفا می دیدی

پس از آن علی دهباشی از جمشید کیانفر به عنوان سخنران بعدی دعوت کرد و وی از زندانی سخن گفت که موزه شد:

« آبان ۱۳۱۲ شمسی در آغاز سرمای زمستانی کودکی در خانواده ای از لرستان قدم به عرصه ی هستی نهاد که حمید نامیدندش. در شش سالگی پدر را از دست داد و در دوازده سالگی مادر را. مادری که مشوق ابتکارات و ابداعات کودکش بود.

این کودک لر از بدو طفولیت عاشق موسیقی بود. بخصوص موسیقی لری و مادر مشوق او. طبع شعری هم داشت که بعدها در ایام جوانی هر دو دست بهم داد و مسبب جمع آوری نغمه های محلی گردید.

پس از اتمام تحصیلات، دبیر دبیرستان در زادگاهش شد. گرچه از نوجوانی پیشینه ی معلمی را برگزیده بود. در سال ۱۳۴۵ که تحولی در ساختار اداری ایران بوجود آمد. از دل وزارت فرهنگ روزگار سه وزارتخانه ی جدید پدید آمد با نام های وزارت آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالی و سومین، وزارتخانه ی فرهنگ و هنر.

دو سال بعد بر اثر تلاش آن دبیر دبیرستان ها در معرفی فرهنگ و تمدن زادگاهش ، اولیای دوست برآن می شوند که اداره ی فرهنگ و هنر را در خرم آباد مرکز استان لرستان دایر کنند. چنین می شود که آثار حمید ایزد پناه دبیر دبیرستان های خرم آباد از یک اتاق در دل استانداری بدون بودجه و اعتبار ی چنین اداره ای را تاسیس می کند و شرط اول در ملاقات با وزیر فرهنگ و هنر حمایت وزیر در بازپس گیری قلعه ی فلک افلاک از ارتش بود. ارتشی که از زمان سپهبد امیر احمدی که قشون به استان کشیده بود و قلعه را تصاحب کرده و مدتی نیز زندانیش کرده بود.با حمایت وزیر وقت در مدت کوتاهی قلعه از طرف ارتش به اداره ی فرهنگ و هنر تحویل و پس از مدتی تبدیل به موزه می شود.

 

IMG_4546-683x1024

جمشید کیانفر

 

تبدیل زندان به موزه برای کارنامه ی فرهنگی یک فرد کافی است تا چه رسد به بالغ بر پنجاه جلد کتاب و مقاله که همگی در شناخت استان لرستان است. از فرهنگ و مردم شناسی تا موسیقی و شعر و هنر و باستانشناسی و جمع آوری مفرغ لرستان تا همه و همه بشنوند زینت قلعه ای که زندان بود.»

و سخنران بعدی عبدالکریم جربزه دار مدیر انتشارات اساطیر بود که از حمید ایزدپناه و عاشقانه‎هایش روایت کرد:

اکنون که برای نخستین بار در این مکان در جایگاه خطابه قرار می گیریم، شایسته است در ابتدا عرض ادبی به پیشگاه روانشاد دکتر محمود افشار کنم. مردی که عاشق و شیفته ی میهنش ایران و زبان فارسی بود و در طول عمرش هر آنچه در توان داشت صادقانه و عاشقانه در خدمت به این مهم گذاشت که مهمترین و سرآمد آنها ایجاد بنیاد موقوفات افشار است.

حضار محترم

آن روز که دکتر محمود افشار اساس این بنیاد فرخنده را می ریخت، صدها و بلکه هزارها افراد دیگر بودند که از نظرثروت و مکنت در حد و حتی بالاتر از او بودند و می توانستند به راحتی و حتی راحت تر از راحتی چنین بنیادهایی را پی ریزی کنند که نکردند و تنها دکتر محمود افشار بود که به این کار جانانه دست یازید. خوب نتیجه چه شد؟ اینک و در این زمان از آن همه افراد صاحب ثروت و مکنت هیچ اسم و اثری نیست و تو گویی که از مام هیچوقت نزاد. اما دکتر محمود افشار با بنیاد این اساس فرخنده به نامیرایی رسید و از آن روز تا به امروز و تا فردای نامتناهی به حیات غرور آفرین خود در قلوب ایرانیان و ایران دوستان و ایران پژوهان ادامه خواهد داد و هر کس در هر کجای دنیا که با زبان و ادب فارسی آشنایی و انسی داشته باشد در قلبش جایگاهی شایسته به این عاشق صادق زبان و ادب فارسی داده است. یادش بخیر که هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق.

اما این همه ی ماجرا نبود. دکتر محمود افشار میراث گرانبهای دیگری نیز به مام میهن و به زبان و ادب فارسی تقدیم داشت و آن فرزند خلفش استاد ایرج افشار بود. وجود بی بدیلی که در تاریخ ادب فارسی کمتر نظیر ان را به خود دیده است و برای شناخت او و خدماتش به فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی در پهنه ی گسترده ی جغرافیایی آن باید که پژوهشگرانی چند هر کدام از زاویه ای خاص به اقدامات و خدمات او بپردازند. از خط شناسی، کاغذ شناسی، نسخه شناسی کتابهای فارسی و عربی، شناخت و شناسایی لغات مهجور کهن تا لغت و اصطلاح سازی، تاریخ عمومی و تواریخ محلی ایران، جغرافیایی تاریخی ایران، روزنامه نگاری، فهرست نویسی، ایرانگردی و جهانگردی، سفرنامه نویسی های چند صفحه ای، گزارش نویسی علمی و ادبی، چگونگی برگزاری سمینارهای فرهنگی و ادبی، شاگردپروری، تالیف و تصحیح در زمینه های متفاوت تمدن ایران و اسلام. همین جا این نکته را عرض کنم که وقتی از دکتر محمود افشار و ایرج افشار سخن به میان می آید باید به این نکته ی مهم توجه داشت که در نگاه این دو وجود بزرگوار همیشه منظور از قلمرو ادب و تمدن فارسی و اسلامی پهنه ی جغرافیای فرهنگی آنست و نه مرزهای سیاسی.

 

IMG_4595-683x1024

به هر صورت از جمله خدمات گرانبهای ایرج افشار که به چشم نیامده است اول چاپ صدها عنوان کتاب از ترجمه و تصحیح و تالیف است که به پیشنهاد و تشویق او به دست افراد مختلف چاپ شده است. دوم ایجاد ده ها کتابفروشی و بلکه بیشتر است که باز به پیشنهاد و تشویق و تحریص او توسط اشخاص مختلف دایر گشته اند و سوم چند ده موسسه ی انتشاراتی که ایرج افشار در تاسیس و راه اندازی و شکل گیری آن ها نقشی مؤثر و قاطع داشته است.

اگر زمانه مجال و دماغ دهد و لطف ایزدی شامل شود بنده خاطرات خود را از آن وجود نارنین که قدمتی چهل ساله دارد به رشته ی تحریر در خواهم آورد که بدون شک فرازی مهم از تاریخ و ادب معاصر خصوصاً نشر ایران و نویسندگان و کتاب ها خواهد بود.

با این مقدمه به موضوع گردهمایی امروزمان بپردازیم. امروز، در اینجا جمع شده ایم تا از مردی تجلیل کنیم که قریب به هفتاد سال است که خود را وقف خدمت به فرهنگ و تمدن و مردم خاک پاک لرستان کرده است. مردی از لرستان که نه تنها در شعر تخلص صفای لرستانی را دارد بلکه در زندگی شخصی و اجتماعی هم نماد صفای لری است. از استاد حمید ایزدپناه مردی که از سال ۱۳۳۲ شمسی و از سن بیست سالگی به آموزش و پرورش فرزندان این مرز و بوم پرداخت. ابتدا در دبستان های خرم آباد بعد دبیرستان های آن دیار و سپس در فرهنگ و هنر مأمور ساختن و سامان دادن اداره ی فرهنگ لرستان و در این راه با تمامی تلاش و توان خود کوشید و به راستی توانست فرهنگ و هنر این منطقه را به سامان برساند. استاد ایزد پناه درین بسترسازی فرهنگی برای خود حد و مرزی نشناخت و در همه ی پهنه ی گسترده ی فرهنگی آن کوشید. او وجب به وجب لرستان را درنوردید آن هم نه یکبار که چندین بار و با مردم اقصی نقاط آن ارتباط صمیمانه برقرار کرد و حاصل این کوشش از تبدیل زندان قلعه ی فلک افلاک به موزه تا تأسیس کتابخانه ها و ایجاد نمایشگاه های فرهنگی و نشست ها و بزرگداشت های مفاخر لرستان گرفته تا ثبت و ضبط آثار تاریخی و باستانی تا سرودن شعر به زبان لری فارسی و تالیف تاریخ و جغرافیای تاریخی مفصل لرستان در سه جلد و چندین کتاب و ده ها مقاله درباره ی جنبه های گوناگون فرهنگی لرستان و توجه به موسیقی لری، داستان ها و زبانزدهای لری، ترانه های محلی، فرهنگ لغات لری و لکی و معرفی شاهنامه ی لکی که شرح آن ها مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد و در این مجال اندک، فهرست وار به عرض رسید و از آن روزها تا به امروز دمی ار این کوشش و جوشش او کم نشده است و اکنون که چند سالی است مقیم پاریس شده است در آنجا و در پهنه ی عرصه ای وسیع تر نماینده و سمبل و معرف فرهنگ و تمدن لری شده است.

استاد ایزدپناه مردی است متواضع و خونگرم و رفیق باز. زود جوش می آورد اما زودتر جوش آوردنش فروکش می کند و از یاد می برد. ابداً مادی نیست البته پولدار هم نیست که ایزدپناه هیچوقت دنبال پول و مال و منال نبوده است و از روزی که خود را شناخته عاشق بوده است و به دنبال عشق بازی و عشق اول و آخر دیرپای او سرزمین پاک لرستان است و هر آنچه بدان مربوط بشود و مادر آن ایران. غزل های استاد چه آن ها که به زبان لری است و چه فارسی همه عاشقانه است و به هر بهانه در لابه لای آنها به عشق بازی با معشوق خود می پردازد. کتاب هایش همه عاشقانه است و زندگیش همه عشق و عشق او به خاک پاک لرستان است و گویی هیچ چیز و هیچ جای لرستان در جان او و دل او نیست. به کتاب تعصب دارد. خواسته و ناخواسته مبلغ کتاب و مطالعه است و به هر کس می رسد به مناسبت مقام و موقعیتش به او کتاب هایی چند برای مطالعه معرفی و توصیه می کند. مهمان دوست است نه کم توقع که اصلا توقعی از کسی ندراد. دوستدار است و با هر کس که آشنا می شود دوستی بی شیله پیله ی او را به دل می گیرد. طول آشنایی بنده با ایشان بیش از چهل سال است و او را در شرایط و حالات متفاوت در گذر ایام دیده ام اما در تمام این مدت اول عشق او به سرزمینش و دوم عشقش به مردم و دوستی او با مردم. کار راه انداز است. اگر ببیند کسی گرفتاری دارد و از دست او کاری بر می آید بی مزد و منت دنبال کار می گیرد تا به ثمری برساند. صاف و ساده است همانند همه ی لرها، گفتارش شیرین است اما وقتی که موضوع سخنش به جنبه ای از فرهنگ و تمدن لرها مربوط بشود شور انگیز می شود و آنجاست که اختیارش را از دست می دهد.

استاد ایزدپناه همه ی صفات لری را در خود جمع دارد و با آنکه به قول معروف در شهر زندگی کرده و سپس ساکن تهران شده و آب تهران را خورده است و بعد هم پاریسی شد اما آن خصلت بی شیله پیله ی لری را از دست نداد و حسابگر و فرصت طلب نشد. اکثر افراد زبان خوشی دارند و دلی ناخوش اما ایزدپناه بعضی مواقع زبانش تلخ می شود اما همیشه دلش صاف و روشن است و بطور خلاصه باید گفت ایزدپناه خواسته و ناخواسته مظهر و نماد خصلت های لری است و هر کس با او دمخور شود با او و در او به لرستان می رسد و به صفای ساده و بی آلایش لری و تجلیل از استاد حمید ایزدپناه تجلیل از عشق است. عشق به ایران، عشق به لرستان و عشق به انسان و چه خوب است عاشقی. خدا کند که بازار عاشقی دوباره رونق بگیرد و داغ و داغتر شود که از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر.

دست آخر خدا پایدار بدارد علی دهباشی و بخارا را که باعث و بانی این شب های شور انگیز و غرورآفرین است که حسابش از دست خودش هم دررفته است. مریزاد دستش و تا باد چنین بادا.»

و سپس از ایرج کاظمی برای سخنرانی دعوت شد و وی نیز با خواندن این شعر سخنان خود را آغاز کرد و در ادامه از لرستان، مهد بزرگان سخن گفت:

غوار اسب رهواری دیاره                 خِوَر داری خِوَر سیم ها میاره

غریوتش د دامونم خدایا                     برس اوری که بارونی بواره

اگر دریا نیسی دریا دلی با                 اگر صحرا نیسی باغ گلی با

د طوفان و بلای روزگارُ                   چراغی با امید ساحلی با

« ما لرستانی ها از دیرباز به میهمان نوازی معروف و مشهور بوده ایم و سفره پهن شده ی ما با هر مائده ای پذیرای مهمان های ناشناسی است که بر ما وارد می شوند. درست نظیر اعراب ساده دل دوره ی جاهلیت عرب که در یک واحد دور افتاده هر مسافر ابن سبیل و در راه مانده ای را با آنچه که داشته اند پذیرایی می کردند. اما شاید که البته این اعتقاد من است آنچنان که از این خصلت پسندیده برخوردار بوده و هستم از پاسداشت و بزرگداشت مفاخر علمی، فرهنگی و هنری و دینی خود آنگونه که باید و شاید چندان مراقب این خصلت نبوده ایم. امید است که در آینده بیشتر به این امر واجب توجه داشته و ادای دین کنیم و اما اصل موضوع مجلسی است که امروز به همت و پایمردی بزرگان عرصه ی ادب و قلم بویژه جناب آقای علی دهباشی برگزار گردیده است. موضوع پاسداشت بیش از پنجاه سال خدمات فرهنگی و ادبی و هنری استاد حمید ایزد پناه است که به حق وی را باید از مفاخر فرهنگی و هنری لرستان وایران دانست. استاد ایزدپناه برای ما لرستانی ها محصول دورانی است که امکان تکرار آن وجود ندارد و نسل امروز ما با کمال تأسف از شرح احوال و آثار و در کنار آن خدمات ارزنده اش به فرهنگ و هنر و تاریخ قوم لر آنگونه که باید آگاهی داشته باشد نداشته و این تأسف امروز هم برای ما باقی است. درست است لرستان ما معروف و مشهور به سرزمین فرزانگان است. شخصیت های بزرگ روحانی نظیر علامه بحرالعلوم، آیت الله بروجردی و اساتیدی چون استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب و استاد سید جعفر شهیدی و مهرداد اوستا از این منطقه و این سرزمین الهی و اهورایی معرفی می شوند که متاسفانه به هر دلیل آنگونه که شایسته و بایسته بوده است این امر به سامان واقعی خود نرسیده و شرمساری این غفلت برای ما باقی است. استاد حمید ایزدپناه از زمره کسانی است که حافظه ی فراموشکار ما تا امروز که عرض شد به همت عزیزان بزرگواری به فکر تجلیل و پاسداشت این عزیز افتاده و این جلسه ی باشکوه را برگزار کرده اند در اندیشه این حق شناسی واقعی بوده و ما باید از بن جان و با همه ی وجود از این عزیزان تشکر و سپاسگزاری کنیم.

 

IMG_4623-683x1024

استاد حمید ایزد پناه در سال ۱۳۱۲ خورشیدی در خرم آباد به دنیا آمد. پدرش مرحوم ملاقاسم ساکی بود که بعدها به ایزد پناه شهرت پیدا کرد. انسانی ادیب، خوش محضر و به گفته ی معمرین لرستانی صاحب طریقت بود. حمید ایزدپناه تنها فرزند ذکور خانواده پدری است که در همان دوران کودکی سایه ی پدر را از سر خود بازرفته دید و عمویش مرحوم علی اکبر ساکی حفاظت وی را به عهده گرفت و به حق در حق وی پدری کرد. استاد ایزدپناه دوران کودکی را با همه ی مشکلات و سختی های اجتناب ناپذیر به پایان برد و پس از گذران دوران دبستان مدت ها به شغل آزاد برای گذراندن معاش مشغول شد. تا جایی که به یاد دارم مدتی را در کارخانه ی برق مرحوم حاج شیخ مهدی تافی به کار کنتورنویسی مشغول بودولی در طی همه ی این دوران پرآشوب فکر مدرسه دوباره به کلاس درس رفتن از فکر و ذکر او خالی نبود. تا سرانجام با هر وضعی که بود به دبیرستان پهلوی سابق که تنها دبیرستان پسرانه ی پنج کلاسه بود ورود کرده و با همتی که قابل وصف نیست و تحمل سختی ها و تهی دستی ها در کنار آن اعتماد به نفس مثال زدنی تحصیلات دبیرستانی را به پایان برده و بصورت پیمانی به استخدام فرهنگ آن زمان درآمد. یکی دوسالی در دبیرستان پانزده بهمن و سپس دبیرستان های پهلوی و امیر کبیر به تدریس پرداخت. در کنار و همراه با کار معلمی و تدریس از مسائل هنری و ذوقی که در ذات وی سرشته بود غافل نمانده و به یاد دارم که در سال ۱۳۳۳ اگر حافظه ام خطا نکرده باشد اولین نمایش خود طراحی کرده را در سالن دبیرستان به نمایش گذاشت و خود یکی از نقش های آن را نیز به عهده داشت. استاد ایزد پناه در امتحان ورودی دانشکده ی پلیس قبل از سال چهل پذیرفته شد و چند ماهی را در دانشکده ی افسری شهربانی طی کرد. اما از آنجا که این کار با روحیه ی وی سازگار نبود دوباره به کار معلمی برگشت و با ورود به دانشگاه تهران در رشته ی فرهنگ اسلامی فارغ التحصیل گردید. دبیرستان های بهار و دانشسرای مقدماتی دختران و چند دبیرستان دیگر از محضر وی بهره مند و دانش آموزان آن روزگار که امروز بسیاری از آنان در قید حیاتند و از مراتب فضل و دانش وی برخوردارند از ذکر دقایق به یاد ماندنی استاد ایزدپناه هر چند گاه ما و سایر دوستان را به عوالم گذشته سوق داده و یادآور آن لحظه ها می شوند.

از سال ۱۳۷۶ که انجمن قلم لرستان تشکیل شد و مدت ده سال مسئولیت آن به عهده ی نگارنده بود یکی از برنامه های انجمن تجلیل و پاسداشت بزرگان عرصه ی ادب و فرهنگ لرستان بود که متاسفانه آنگونه که باید و شاید به انجام نرسید. هر چند انجمن موفق شد در بزرگداشت فرهیختگانی چون مرحوم استاد زرین کوب و مهرداد اوستا و استاد محمد حسین اره موفق باشد و این برنامه ها را به انجام برساند.

استاد حمید ایزد پناه در حوزه ی فرهنگ ملی و معرفی فرهنگ و هنر این استان و این کشور به حق از نوادر روزگار ماست. وی کسی است که حشمت الله رشیدی و رضا لقائی را برای اجرای برنامه ی موسیقی لری به رادیو ایران معرفی کرد و در سال ۱۳۴۴ کتابی در معرفی نواها و تصنیف های رایج لری به دوستداران این هنر عرضه کرد. خدمات استاد ایزد پناه در فرهنگ و هنر سابق از یاد و خاطر هیچ لر اهل ذوق و هنر محو نخواهد شد و لرستان و لرستانی ها هماره به وی می بالند. آثار استاد ایزد پناه در چندین کتاب و مقاله خلاصه نمی شود بلکه عشق و علاقه و وابستگی عاطفی وی به سرزمین و زادگاهش لرستان قابل توصیف نیست. کتاب آثار باستانی لرستانی که از کارهای انجمن مفاخر ملی در سال ۱۳۵۰ است از آثار ارزنده و کم نظیر او در حوزه ی لرستان شناسی است. که در آن روزگار به عنوان کتاب سال برگزیده شد و بارها به چاپ رسید.

 

IMG_4502-1024x683

امروز که در اینجا به پاسداشت خدمات فرهنگی و هنری این عزیز گرد هم آمده ایم از بن جان و عمق درون آرزو داریم از محضر و درگاه حق خواهانیم که سایه ی این دانش مرد بی بدیل همچنان بر سر فرهنگ و معرفت و اعتلای مردمی و بومی این سامان مستدام بوده و ما از فیض وجود او همچنان بهره مند بمانیم. حسن ختام بحث را با این غزل بسیار شیوای وی که در سال ۱۳۴۴ سروده شده است به پایان می برم:

کاشکی عشق دُوِسنه حاشا بکردی مَی

تا طوق غم دِگَردنِ دل، وا بکردی مَی

کاش که گول شیطون چشمه نحردی مَی

کاشکی یایِه آیم و هوا بَکردی مَی

ره وارفیق رتم وای بی حیا دلم

کاشکی رفاقت دل دنا بکردی می

کاشکی دِ چاه سینه می من یوسف دلم

تا راحتش ز جور زلیخا بکردی مَی

کاشکی که اُور زِلفِ تو سایه میون وِ ریت

بَلِکم موی که سیل و بالا بکردی مَی

اُورِ غمت د اَسرِ چَشم سا نمی کنه

کاشکی که چتر زلف تونه وا بکردی مَی

دل بی منه و عشق تو ناکس دوچار کرد

کاشکی چنی دلی به چنی پاسا بکردی مَی

هم هی صفا غمش خووه من سیم و یادگار

ری، اَرینَه نوی و کُمی لا بکردی مَی

آخرین سخنران شب حمید ایزدپناه، جبار امیری بود که از ایزدپناه و عشق عمیقش روایت کرد :

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست     جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان فتنه نیافت     بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

سرزمینم سرزمین رازهاست، دیرگاهی است آوردگه ستیز ناسازهاست.سرزمینی که یونانیان زاگرسش خواندند و بی گمان پیش از آن نامی داشت و نامی بود.”اوپایری س ان”یا”اپورسن”و همان”ابرسن”،برابر نهاده ی کوهی که بر فراز آن آهن باشد.هنوز در زبان لکی آهن را “آسن” گوییم.نیاکان گرامی ما با دستیابی به آهن-برای نخستین بار در جهان،و آفرینش ابزارهای نبرد-دلاورانه، به چیرگی و بیداد یکهزارساله ی بابلیان بر ایران ارجمند،پایان بخشیدند.

آری، آفریده های درخشان هنرمندانه ی نیاکانمان در دوران زرین مفرغ لرستان، روزگاریست چشم نواز شگفت برترین موزه‌های گیتی اند.آنجا که نگاره های بی مانند پیش از تاریخش، تاریخ زندگی مردمان را جابه جا کرد.دیاری که”یارسان”و”گوسانان”، پیام آور آواهای اساطیری و کیش نخستین اند و هزاران شگفتی دیگر؛ یادگار مانای هزاره ها که همه و همه رنجور و خاموش، در غبار بی کسی ها چشم در راه بیدادگری بودند…تا در آبانماه سال هزاروسیصدودوازده خورشیدی در آسمان همیشه ستم آلود لرستان، ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد.

استاد حمید ایزدپناه، آیینه ای که آفتاب عشق،نقش پرنگار ناپیداکران عاشقی را در سینه ی بی کینه اش قلم زد:

دلبر و دلربای عشق آمد     سربر و سرنمای عشق آمد.

آموزگاری نیک و نواندیش و مهرپرور که از نوجوانی دل به فرهنگ و هنر دیارش سپرده بود.خوشبختانه چرخ بدان سان چرخید که استاد توانست اداره ی فرهنگ و هنر لرستان را در اتاقی از تهی  سرشار، بنا نهد.به راستی سامان دادن نابسامانی های بی شمار در آن روزگار وانفسا، بس ناباورانه و دور از ذهن می نمود؛ ولی چه باید کرد! این آغاز راه بود…

آموزش و گسترش فرهنگ ایرانی، آن هم در زمینه ی موسیقی و تیاتر و سینما و دیگر هنرها، بر بسیاری گران می آمد و بی گمان این حضرات سد سخت گذر و پرخطر راه، در این میدان بودند و گریزی از نبرد نبود…؛راهی پرپیچ وخم و سراسر فراز و فرود در سنگلاخ نادانی و کج فهمی، در گذرگاه نامردمی و بی مهری و ناسپاسی و… پرواز پرنده ای نوخاسته در آسمانی تیره و پرتیر را می ماند در تیررس شکارچیانی سنگدل و بی پروا در ستمکاری و بیداد:”عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد”.

 

IMG_4654-683x1024

ناروا و ناسزای گاه و بیگاه از سر جهل و جاه، ناتوانی در برابر شکوه بیکرانه ی هنر،همواره بداندیشان را به گمراهی و خرابی کشانده است ولی هیچ گاه، هیچ یک از آن هزاران بلا و جفا، وفای صفا را به عشقش کم نکرد؛ چه گویم و از کجا گویم…

بازسازی، جان بخشی د رهایی دژ شاپوری( قلعه فلک الافلاک )و دگرگونی ماهیت آن از زندان به موزه ی مردم شناسی،شناخت و شناساندن و پژوهش در کتیبه های تاریخی و نگاره های پیش از تاریخ لرستان، پژوهش در زمینه ی ترانه و موسیقی لکی و لری، و گردآوری و جاودانه کردن این آواهای دلربا و ماندگار.ترانه سرایی و آهنگسازی، نوشتاری ارزشمند درباره ی اهل حق لرستان، از گاهشماری و جمع خانه و تنبورنوازی پیروانش گرفته تا پیوند جانانه ی آن ها با مهر و مهرآیینی..

پژوهش هایی دیگر چون خاندان برسقیان در لرستان، مردم شناسی الشتر، نوروز در لرستان، گردآوری زبان زدها و واژه های لکی و لری، تألیف و برگردان شاهنامه ی لکی با تلاش فراوان و ستودنی. راه اندازی کتابخانه در خرم آباد، بروجرد، الشتر، کوهدشت و الیگودرز سرآمد این همه اثر درخشان تدوین آثار باستانی و تاریخی لرستان که از آثار فاخر فرهنگی ایران زمین است. شگفت تر و ویژه تر از همه ی اندیشه هایش هنجار شکنی و پیش قراول بودن در دگرگونی و طرح نو درانداختن در آن ساختار اجتماعی است که به راستی درست ترین هنجارها بود. بی شمار تلاش های جانانه و راستین از سر شور و شگفتی در زمینه های گوناگون فرهنگی و هنری که در این گفتار نمی گنجد،کارنامه یی زرین و بی همتا از استاد در تاریخ و هنر دیارمان بر جای گذاشت.

آیا چنین عشقی را جز مهر میهن و شور شعر و شعور می توان نامید.شوربختانه فرهنگ ستیزان و بی هنران این عاشقانه‎ها را دشمن دین و دنیا پنداشتند،تا آنجا که پس از این همه خدمت بی مزد و منت، سرانجام فرهاد عاشقی را از بیستون شیرین عشقش راهی دیار غربت و دلتنگی کردند. دلباخته و شیدای زادگاهش را چنان آزردند که اندیشه و یارای پس نگریستن نداشته باشد و چه زیبا و دلنشین استاد این ستمکاری را در چامه یی سراسر درد می سراید:

به اختیار نرفتم من از سرا و دیارم

که خوی بدکنشان بود و فتنه کرد به کارم.

کجای بهتر از زادگاه خرم و آباد

کجای خوشتر از آن جلوه های بزم بهارم.

شکوه هستیم ایران و خاک پاک اهورا

غرور من به دیار غربت است و قوم و تبارم.

مرا ز که خویش بریدند چون شکوفه ز گلبن

به بار بود بهارم کنون نه بار و بهارم.

هزار خاطره با اشک و آه کرده نسیبم

ز گرد رفتن یاران بغیر آه چه دارم

نه خواب تا که به رویا زیار رفته بپرسم

که چشم بی خبر از خواب شد ستاره شمارم

درای قافله آوای غم سراید و اینک…

یکی دیگر از بخش‎های این مراسم قرائت پیام دکتر منوچهر ستوده بود و علی دهباشی این پیام را چنین قرائت کرد:

متن پیام استاد دکتر منوچهر ستوده که به لطف آقای علی امیری دقایقی پیش به مجلس امروز ما رسید .

بسم‎الله خیرالاسماء

باز هم علی دهباشی عزیز قصد کرده است برای بزرگان علم و دانش ایران بساطی پهن کند. و این بار قرعه فال به نام حمید ایزدپناه ما افتاده. حمید ایزدپناه را سال‎هاست که می‎شناسم . مردی با غیرت و رشیدی با صفا که برای خاک وطنش هیچ گاه کم نگذاشته و از جوانمردان لرستان است .

در این سنین کهولت که از قضا از حد نیز گذشته برای حمید عزیزم درود می‎فرستم.

با یاد دوست همیشه زنده‎ام، ایرج افشار

پاینده باد خاک پاک ایران

سرباز بازنشستۀ وطن

منوچهر ستوده

شنبه نوزدهم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و چهار

 

 

Sotoodeh-733x1024

دست آخر نوبت به حمید ایزدپناه رسید تا با دوستداران خود در این مجلس سخن بگوید :

کاری کرده اید کارستان من که کاره ای نیستم! بسیار سپاسگزارم که آمدید. ابتدا می خواهم به یاد ایرج افشار که برای من همه چیز بود شعری بخوانم:

به یاد ایرج افشار

افشار ما که ره سوی دیدار یار کرد

غم خانه دل مرا بی غمگسار کرد

من، مانده در غبار غم آلود یادهاش

او رفت و آه و انده ما بی شمار کرد

در کوچه سار خاطره های هزارگون

چشمم به هر بهانه، اشکی نثار کرد

ای رفته در غبار پر از راز سرنوشت

دیدی چگونه با من و تو روزگارکرد

تنها نه من زسوک تو غمبار گشته ایم

شهری ز آشنای ترا سوگوار کرد

ما را ز همدمی تو صبر و قرار بود

سوگ تو همدمان ترا بی قرار کرد

بر بام روزگار حضورت همیشگی است

کردار و نام نیک، ترا ماندگار کرد

تا شاخسار عمر تو رنگ خزان گرفت

دیدار با بهار ” صفا” بی بهار کرد

 

IMG_4729-683x1024

از آن همه تعاریفی که دوستان در حق من و همسرم روا داشتند سپاسگزارم. از ایرج کاظمی بینهایت ممنونم . او خود جزو پایه گذرارن موسیقی لرستان بوده است. به یاد دارم هنگامی که کودکی بیش نبودم در فضای متعصب شهرم که هیچکس حق زدن ساز نداشت پدرش برای او معلم موسیقی گرفت و حالا وی از نوازندگان خوب کمانچه و ویولن است. از او نیز برای مهرش سپاسگزارم.

در خدمت استاد جمالزاده بودیم صحبتی بود و ایشان بیتی خواندند:

” نه به عالم حرکت بود نه در عرش سکون

گر نبودی به جهان خاک نشینانی چند”

خاک نشینان همان هایی هستند که حافظ می گوید. کشتی نوح خاکی بود که بر آب فرمان می داد. خاک نشینی که اوج دراندیشه و فکر و سینه ی اوست. ایرج افشار و امثال او خاک نشینانی هستند که جهان بر پایه ی فضیلت آن هاست و اشخاصی چون علی دهباشی که با وجود تمام مشکلات و سختی در بخش فرهنگ فعالیت دارند. ما این یک شمع را داریم در کشور و هیچکس چون او اینقدر فعالیت نداشته است. خدا به ایشان سلامتی دهد.

شبستری یک رباعی دارد:

جهان در جنب این نه طاق مینا

چو خشخاشی بود بر روی دریا

ببین تا تو از این خشخاش چندی

سزد گر بر بروت خود بخندی”

واقعا در این دنیا کره ی زمین چقدر است؟ از کره ی زمین ایران چقدر و از ایران لرستان و از لرستان من چقذر؟ هیچ!

اگر کاری می شد تنها از مهر شما نازنینان و دوستانی بود که همیشه در کنار من بودید و بودند و همه مشکلات در کنارشان هموار می نمود و به آسانی حل می شد. هیچ منتی بر هیچکس ندارم چون هر کاری انجام دادم از عشق به شما و میهن و لرستان بوده و است.”

استاد ایزدپناه در خاتمه به بخش هایی از موسیقی مذهبی لرستان و موسیقی آیینی اشاره نمود و یارسان و اندکی در باب میترائیسم و ریشه ی کلمه ی لری سخنانی را ایراد فرمود.

در خاتمه دوستداران خود را میهمان دو شعر لری و فارسی از آثار زیبایش نمود:

همیشه بهار

بیا که چی تو بهاری خدا وِ کس نَدیه

هِمای بخت بیاری خدا وِ کس ندیه

هزار فتنه دِ اُور زمونه بارس و دیم

چی تو رفیقی و یاری خدا وکس ندیه

بیا که باغ امیدی د زنی یی چی خُت

همیشه پر گل و باری خدا وکس ندیه

تو پرده ساز امیدی و نغمه ساز سه تار

چی تو ستین و ستاری خدا وکس ندیه

تو گل بهار بهارون عمر می چی خُت

گل همیشه بهاری خدا وکس ندیه

غبار غم و دل با صفا نمیشنه

چنو غمی و غباری خدا وکس ندیه”

“خلوت دل

شب چو در خلوت دل بوی خیالش ز درآمد

همدمی آمد و تنهایی و خفتن به سر آمد

غم غبار از رخ آیینه شب سوز خیالم

پاک کردم به نگاهی که به چشمان تر آمد

شیوه همدمی بوی شب افروز خیالش

مژده ای بود که از مهرسرای دگر آمد

یار رخساره به مهتاب نهان کرده به در زد

گویی از دامن شب، جادوی مهتاب برآمد

شب چراغ شب ما شمع شب افروز خیالش

شعله بر قامت شب زد چو به بامم سحر آمد

دل و جان بوی خیالش بگرفتست و هنوزم

بوی گل می دهدم زآنکه از آن رهگذر آمد

چون نسیمم گذری کرد صفا نازنگاهش

فتنه ای بود که با صبح نگه، جلوه گر آمد”

پایان بخش شب حمید ایزدپناه اجرای موسیقی بود : حشمت رجب‎زاده ( آواز) ، فرج علیپور ( کمانچه)، وحید خسروی( دف ) ، میلاد علیپور ( تار) و بابک پیمانی ( سازهای کوبه‎ای)

و در بخشی دیگر نیز تمبر یادبود حمید ایزدپناه توسط عبدالرضا مولوی به وی اهدا شد.

 

IMG_4805-1024x683

 

اهدای تمبر یادبود توسط عبدالرضا مولوی

 

 

تهیه گزارش : پریسا احدیان 

 
 
 
درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت )


:: بازدید از این مطلب : 443
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 22 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

محمدرضا شجریان استاد آواز ایران در اولین همایش بین المللی حافظ شیرازی روز سه شنبه در سالن شهید مطهری دانشگاه آزاد اسلامی حضور یافت.

همایش چهارروزه بین المللی حافظ با پخش فیلم سخنرانی مقام معظم رهبری در کنگره بزرگداشت حافظ در سال ۶۷ و قرائت پیام آیت الله هاشمی رفسنجانی و با سخنرانی دکتر حمید میرزاده، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی در سالن شهیدمطهری سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی آغاز شد.

 در کنگره بین المللی حافظ علاوه بر رئیس دانشگاه آزاد اسلامی، استاد محمدرضا شجریان و جمعی از اساتید و فرهیختگان شعر و ادب فارسی حضور یافتند.

محمدرضا شجریان در این همایش طی سخنانی گفت: زیاده‌گویی نمی‌خواهم بکنم. من چندین سالی است که می‌خوانم و آنچه باید را تا به حال خوانده‌ام و از این به بعد هرچه بخوانم زیاده‌گویی است اما من چند سال است که  اجازه ندارم برای مردم خودم و در مملکت خودم بخوانم. عکس های مرضیه سلیمانی عکاس ایرنا و حسین امینی عکاس ایسکانیوز از حضور شجریان در این همایش را در زیر می بینید.

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ

تصاویر : شجریان در همایش بین‌المللی حافظ
 


:: بازدید از این مطلب : 207
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

باکسب اجازه از وب سایت مربوطه

 

زندگینامه مرتضی پاشایی + عکس های خاص مرتضی پاشایی

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

زندگینامه مرتضی پاشایی + عکس های خاص مرتضی پاشایی

عکس جدید مرتضی پاشایی

 

بیوگرافی کوتاه از مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی متولد بیستم مرداد سال ۱۳۶۳ در آریا شهر تهران است و در رشته گرافیک تحصیل کرده است . وی از سن ۱۴ سالگی با نواختن گیتار موسیقی را شروع کرد . پس از مدتی مرتضی پاشایی در دو ساز گیتار و پیانو مهارت لازم را بدست آورد و به کار های خوانندگی تنظیم کننده و آهنگسازی موسیقی پاپ مشغول شد.

فعالیت هنری مرتضی پاشایی

پاشایی از سال ۱۳۸۹ با انتشار آهنگ یکی هست در فضای اینترنت به طور رسمی فعالیت هنری اش را آغاز کرد . این آهنگ در زمان انتشار نگاه های بسیاری را به خود جلب کرد . اولین آلبوم این خواننده در پاییز ۱۳۹۲ با نام یکی هست به بازار آمد. در آن سال بسیاری بر این عقیده بودند که پاشایی پدیده سال است.

آلبوم های مرتضی پاشایی

۱- یکی هست

آهنگ های آلبوم یکی هست : یکی بود یکی نبود – باید کاری کنی – بیا برگرد – نبض احساس – برو، به خدا – خاطره ها – دقیقه های آخر – عشق یعنی این – دیدی – آرزو – یکی هست.

۲- گل بیتا

آهنگ‌های آلبوم گل بیتا : آدم آهنی – آدم کش – می بخشم – بی تو می‌ میرم – اطلسی – گل بیتا – هنوزم – حالا اومدی – تو رفتی – روتو برگردون – تو میری – کاش بدونی.

تک آهنگ های مرتضی پاشایی

– عصر پاییزی – بغض (تقدیم به بنیامین بهادری) – روز برفی (همراه با محمدرضا گلزار) – ادعای عشق (نسخه غیر رسمی) – جاده یک طرفه – نفس – به گوشت میرسه – بزار بگم – چند روز – چشمای من – چطور دلت اومد – دل من دل تو – دروغ دوست داشتنی – عشق من – گریه کن – ماه من – من و ببخش – مثل شیشه – میخوام بگم – می‌ میرم – تقصیر – تو فکرتم – تو راست میگی – یادته – زیادی – شاید بپرسی – ستایش – گل بیتا – حالا اومدی – تورفتی – بزار بگم – ماه من – قسم

مرتضی پاشایی و سرطان

حدودا از آبان سال ۹۲ پزشکان تشخیص دادند مرتضی پاشایی بیماری سرطان دارد . هر چند اوایل پزشکان این مساله رو از او پنهان میکردند تا جایی که خود مرتضی بیماری سرطانش را تکذیب می کرد اما خیلی زود متوجه این مساله شد . در این رابطه پیشنهاد میکنیم مصاحبه زیر را بخوانید.

مصاحبه مرتضی پاشایی در مورد بیماری اش کلیک کنید

بعد از رسانه ایی شدن این مساله بارها شایعه مرگ مرتضی پاشایی در شبکه های اجتماعی و فضای اینترنت منتشر میشد که هر بار با تکذیب خبر از سوی مرتضی پاشایی یا مهدی کرد ( مدیر برنامه های مرتضی پاشایی ) اذهان عمومی و بخصوص طرفداران مرتضی پاشایی از نگرانی نجات می یافتند. پاشایی با وجود بیماری اش اقدام به برگزاری کنسرت در شهرهای مختلف کشور نمود از جمله برگزاری کنسرت در تهران ،کیش ، رشت ،تبریز ،کرمانشاه ،دبی  و … در طول برگزاری این کنسرت ها وی مراحل سخت شیمی درمانی اش را هم انجام میداد . در زیر میتوانید عکس هایی از کنسرت های مرتضی پاشایی رو ملاحظه کنید .

عکس های کنسرت مرتضی پاشایی اسفند ۹۲

عکس های کنسرت مرتضی پاشایی مرداد ۹۳

عید نوروز ۹۳ مرتضی پاشایی مهمان ویژه برنامه تحویل سال در شبکه دو بود . اون برنامه با اجرای فرزاد حسنی و آزاده نامداری روی آنتن رفت. تو اون برنامه مرتضی قطعه ی یکی هست رو اجرا میکنه و در آخر مصاحبه ایی کوتاه رو انجام میده ما براتون اون سمت از صحبت های مرتضی رو ضبط کردیم و از طریق لینک زیر میتونید دانلودش کنید

لینک دانلود کلیپ مصاحبه مرتضی پاشایی فروردین ۹۳    حجم ۲۸ مگ

یکی از کارهای موفق مرتضی پاشایی در سال ۹۳ قطعه نگران منی آهنگ تیتراژ برنامه ماه عسل بود.این آهنگ که در رمضان ۹۳ منتشر شد رو می توانید از اینجا دانلود کنید. در طول این مدت خدارو شکر بیماری مرتضی پاشایی رو به بهبود بوده و حدودا از شهریور ۹۳ بود که شاهد رشد مجدد موهای مرتضی بودیم . مهر ۹۳ پاشایی مصاحبه ایی خواندنی با مجله خانواده سبز انجام داد که پیشنهاد می کنم از طریق لینک زیر مطالعه بفرمایید.

گفتگوی مرتضی پاشایی با مجله خانواده سبز + عکس

درگذشت مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی پس از طی چند ماه مبارزه با بیماری سرطان سرانجام روز جمعه ۲۳ آبان ۹۳ با تشدید بیماری اش در بیمارستان بهمن و در سن ۳۰ سالگی از دنیا رفت… مرحوم پاشایی در طی روزهای گذشته روند بهبود را طی می‌کرد و حتی به بخش منتقل شده بود اما به یکباره حال وی وخیم شد و حدود ساعت ۱۰:۳۰ روز (جمعه ۲۳ آبان) در بیمارستان بهمن درگذشت. وی در روز یکشنبه ۲۵ آبان ۹۳ در قطعه هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفت .

 

مرتضی پاشایی, عکس مرتضی پاشایی

عکس جدید مرتضی پاشایی

عکس  مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

شاید بپرسی از خودت کجام و در چه حالی ام
برای دلخوشیت میگم خوش باش عزیزم عالی ام
اما حقیقت اینه که بدون تو شکسته ام
تو مرز مرگ و زندگی بدون تو نشسته ام
شاید بپرسی از خودت چی شد کجا رفته صدام
حق بده بهم که بعد تو نخوام با دنیا را بیام
شاید بپرسی از خودت چی شد که بی نشون شدم
برای دل کندن ازت ندیدی نصفه جون شدم

مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی , عکس جدید مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی , عکس جدید مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

عکس جدید مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی – مهرزاد امیر خانی – شاهین دلیوند

عکس جدید مرتضی پاشایی

جدیدترین عکس مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

جدیدترین عکس مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی – مهدی کرد – مهرزاد امیر خانی

جدیدترین عکس مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

عکس مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی و برادرش مصطفی پاشایی

مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی در دبی

دبی

مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی , عکس مرتضی پاشایی ,  اینستاگرام مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی , عکس مرتضی پاشایی ,  اینستاگرام مرتضی پاشایی

مرتضی پاشایی , عکس مرتضی پاشایی ,  اینستاگرام مرتضی پاشایی

دست خطی از مرتضی پاشایی در اول آبان سال ۱۳۸۶

مرتضی پاشایی , اینستاگرام مرتضی پاشایی , morteza pashaei

مرتضی پاشایی , اینستاگرام مرتضی پاشایی , morteza pashaei

مرتضی پاشایی , اینستاگرام مرتضی پاشایی , morteza pashaei

عکس سربازی مرتضی پاشایی

عکس بیاد موندنی از دوران سربازی مرتضی پاشایی

مرتضی دوران خدمت سربازی رو در سفارت سابق آمریکا گذروند

البته بعد از آموزشی طاقت فرسایی که در گیلان غرب ،کرمانشاه داشت

اینجا، مرتضی مسئول دبیرخانه بود

لینک دانلود مستند زندگی مرتضی پاشایی از شبکه مستند (۵۰ مگ)

مطالب مرتبط



:: بازدید از این مطلب : 1689
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

۶

اینها فقط تعداد انگشت شماری از حوادث و اتفاقاتی است که برای معلمان زحمتکش در حال عزیمت به مدرسه و بالعکس اتفاق افتاده است…
نسیـــم دلفـان - به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس، هر آنچه از منزلت معلم و مقام معلم سخن بر لب جاری کنیم باز هم زبان قاصر از تفسیر نام معلم و آموزگار است.

تمام افرادی که امروز در مناصب مختلف اعم از رئیس جمهور، نماینگان مجلس، مدیران عالی، مهندسان، پزشکان، خلبان و ناخدا و مدیران عالی و میانی فعالیت می کنند و دیگر اقشار جامعه، بدون استثنأ توسط معلمان و دبیران این مرز و بوم تربیت شده‌اند.

هر آنچه بخواهیم از منزلت و شکیبایی معلم صحبت کنیم باز هم کم است. در این مجال قصد داریم به مناسبت هفته معلم از معلمانی که با شغلشان آسمانی شدند و از حرمت و کرامت کشورمان حراست می‌کنند، بپردازیم.

در چند ماه و چند سال گذشته، معلمان بسیاری بودند که با فداکاری و ایثار جان و مال خود، درس‌ زندگی به دانش آموزان آموختند.

*«معلم شهید رضا سرگزی» به ضرب گلوله تروریست‌ها به شهادت رسید

 


معلم شهید رضا سرگزی

 

معلم شهید رضا سرگزی از فرهنگیان استان سیستان و بلوچستان بود و در مقطع ابتدایی شهرستان قصر قند مشغول خدمت بود که در ۲۹ مهر ۱۳۹۳ به ضرب گلوله تروریست‌ها به شهادت رسید.

افراد مسلح ناشناس، رضا سرگزی را که پس از تعطیلی مدرسه به سمت منزل در حرکت بود ترور کردند و به شهادت رساندند.

*«معلم شهید عیسی شهرکی زاد» به ضرب گلوله موتورسواران شهید شد

 


معلم شهید عیسی شهرکی

 

معلم شهید عیسی شهرکی زاد معلم بومی ساکن در روستای نصیرآباد شهرستان سرباز در روز پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۳ به سمت منزل در حرکت بود که در اقدامی تروریستی تعدادی موتورسوار به ضرب گلوله او را از پای درآوردند.

*«معلم شهید جواد نوروزی» به ضرب ۵ گلوله به درجه رفیع شهادت رسید

 


معلم شهید جواد نوروزی

 

معلم شهید جواد نوروزی معلم پایه ششم روستای حیط در ۳۵ کلیومتری شهرستان راسک در جنوب سیستان و بلوچستان بود که ۲۶ فروردین ماه ۱۳۹۳ هنگام رفتن به محل کار به ضرب ۵ گلوله توسط راکبان موتور سیکلت به شهادت رسید.

*«معلم شهید محمد اسلامی» در بازگشت از مدرسه شهید شد

 


معلم شهید محمد اسلامی

 

معلم شهید محمد اسلامی معلم مدرسه‌ای بود که در هنگام بازگشت از مدرسه و در ۵ آبان ۱۳۹۱ در منطقه سرباز سیستان و بلوچستان در اقدامی تروریستی به شهادت رسید.

*«کاظم صفرزاده» معلم فداکار لرستانی

 


معلم فداکار کاظم صفرزاده

 

معلم فداکار «کاظم صفرزاده» برای نجات جان دانش‌آموز خود به همراه ۳ نفر از دانش‌آموزانش در سیلاب استان لرستان گرفتار شد و از دنیا رفت.

پیکر این معلم فداکار ۱۲ آبان ۱۳۹۳ و پس از ۲۰ روز در سیلاب به جای مانده و در ۳۵ کیلومتری خرم آباد پیدا شد.

* «حسن امیدزاده» معلمی که جان دانش‌آموزانش در حادثه آتش‌سوزی نجات داد

 

 

حسن امیدزاده معلم فداکاری است که در یک واقعه آتش‌سوزی جان دانش‌آموزان را نجات داد. وقتی بخاری کلاس آتش گرفت و دانش‌آموزان در شعله‌های آتش گرفتار شدند، این معلم شجاع و فداکار گیلانی، جان خود را به خطر انداخت.

تعدادی از دانش‌آموزان را نجات داد و خود در آتش سوخت و گرچه زنده ماند اما نشان سوختگی که نشانه افتخار اوست، برای همیشه بر بدنش باقی ماند؛ وی در سال ۹۱ فوت کرد.

* «محمود واعظی نسب» و نجات دانش آموزش در اردو

 

 

مرحوم واعظی نسب در سال ۱۳۸۷ در جریان نجات یکی از دانش‌آموزان مدرسه، زمانی که تیر دروازه در حال افتادن بر روی آن دانش‌آموز بود، از ناحیه سر ضربه دید و پس از دو روز که در کما بود، به دیار حق شتافت.

*«اکبر عابدی» و نجات دانش‌آموزان از حادثه آتش‌سوزی کلاس درس

 

 

معلم فداکار اکبر عابدی در یک حادثه آتش‌سوزی کلاس درس، برای نجات جان دانش‌آموزان اقدام کرد و خودش نیز دچار سوختگی شد.

*«علی بهاری» بخشی از کبد خود را به دانش‌آموزش اهدا کرد

 


معلم ایثارگر علی بهاری

 

علی بهاری معلم فداکار اردبیلی که در شهریور سال ۱۳۹۲ برای نجات جان دانش آموزش بخشی از کبد خود را اهدا کرد.

*«معصومه خوش کام» با تخت بیمارستان به کلاس درس رفت

 


معلم فداکار معصومه خوش کام

 

معصومه خوش کام معلم تهرانی که پس از عمل جراحی دیسک کمر با وجود تجویز پزشک برای استراحت مطلق، با تخت بیمارستان به کلاس درس رفت تا دانش‌آموزانش از درس عقب نمانند.

این معلم ماندگار ۴۰ ساله حدود ۱۷ سال تجربه معلمی دارد که بیماری هم نتوانست او را از رسالت معلمی خود بازدارد.

*«مرتضی اصغری» ۵ سال برای تدریس به خانه دانش‌آموزش رفت

 


 مرتضی اصغری

 

مرتضی اصغری معلم فداکار اهل اهر در آذربایجان شرقی است که ۵ سال برای تدریس به خانه دانش آموز بیمارش رفت و نامش در اذهان ماندگار شد.

*«کاظم جعفری» هزینه‌های درمان بیماری دانش‌آموزش را تقبل کرد

 

 

کاظم جعفری معلم فداکاری که برای تأمین هزینه‌های درمان دانش‌آموز بیمارش که به سرطان مبتلا بود حتی از رفتن به سفر حج هم گذشت و در صدد تأمین هزینه‌های دانش‌آموز بیمارش برآمد.

 

*«ثریا مطهرنیا» زندگی خود را صرف درمان دانش‌آموزش کرد

 


معلم فداکار ثریا مطهرنژاد

 

 ثریا مطهرنیا معلم فداکار دبستانی و کردستانی که برای درمان دانش‌آموزش که در آتش‌سوزی خانه دچار سوختگی صورت و بینی و انگشتان دست شده بود با وی به تهران آمد و پیگیر شبانه روز درمان سارا دانش‌آموز کلاسش بود.

مطهرنیا در گفت‌وگو با فارس می‌گوید «من در قبال تدریس به دانش‌آموزان و آموختن انواع فرمول‌ها و درس‌ها که وظیفه من است و با تمام وجود در این کار اهتمام می‌ورزم حقوق دریافت می‌کنم، اما یاد دادن نوع‌دوستی و انسان‌دوستی در هیچ فرمولی گنجانده نمی‌شود و باید آن را لمس کرد و به دانش‌آموزان آموخت».

*«احسان موسوی» تمام اموال خود را برای درمان دانش‌آموزش فروخت

 


معلم فداکار احسان موسوی

 

«احسان موسوی» معلم فداکار کرمانی تمام اموال خود را برای مداوای شاگردش که از داشتن پدر محروم بود و دارای یک برادر معلول بود، فروخت.

یعقوب دانش‌آموز آقا معلم بود که چند سال قبل پایش شکسته بود و به دلیل عدم مداوا پایش شدیداً عفونت کرده بود که احسان موسوی معلم فداکار کرمانی تمام پس انداز ۴ ساله خود به همراه جواهرات همسر و مادر خود را برای هزینه مداوای پای دانش‌آموزش فروخت.

*«فرخنده جعفری» هزینه تحصیل ۲ دانش‌آموزش را تقبل کرد

 


معلم فداکار فرخنده جعفری

 

فرخنده جعفری معلم قزوینی که هزینه ادامه تحصیل ۲ دانش‌آموزش از دیپلم تا لیسانس را متقبل شد.

این معلم فداکار و دلسوز جامعه فرهنگی، هزینه تحصیل دو نفر دانش‌آموز از دیپلم به لیسانس، ساخت نمازخانه در مدرسه شهید علویری، ساخت مرکز اختلالات یادگیری در منطقه الوند استان قزوین، اهدای هزینه جهت تهیه جهیزیه و تجهیز وسایل توانبخشی به دبستان استثنایی اندیشه را انجام داده است.

*«محمد علی محمدیان» موی سرش را به خاطر دانش‌آموزش تراشید

 


معلم فداکار مریوانی

 

محمد علی محمدیان معلم ماندگار کردستانی که برای همدردی با دانش‌آموز بیمارش که در حال شیمی درمانی بود و موهای سرش ریخته بود، موهای خود را تراشید. پس از این هم دردی معلم با دانش‌آموز بود که دیگر دانش‌آموزان کلاس هم همگی موی سر خود را تراشیدند تا با هم کلاسی خود همراه شوند.

*پیکر معلم «شکر علی فرزاد» به ۱۲ بیمار نیازمند جان بخشید

 


معلم مرحوم شکر علی فرزاد

 

«شکر علی فرزاد» معلم فداکار کهگیلویه و بویراحمدی که مدیر یک هنرستان شبانه روزی هم بود بر اثر سکته مغزی فوت کرد و با رضایت خانواده وی ۹ عضو بدن این معلم به ۱۲ بیمار نیازمند اهدا شد.

*معلم فداکار «امیر صادقی» جان ۶ دانش‌آموزش را نجات داد

 


معلم فداکار امیر صادقی

 

امیر صادقی معلم ۴۶ ساله فداکاری که در ۱۶ دی ۱۳۹۳ جان ۶ دانش‌آموزش را نجات داد. این معلم در روستای ساطی از توابع شهرستان مشگین شهر بود که متوجه شد در اثر طوفان شدید، مدرسه کانکسی روستا در حال تخریب است؛ وی پس از نجات جان دانش‌آموزانش سقف کانکس روی او فرو ریخت و در نهایت مردم روستا معلم فداکار را از زیر آوار سقف کلاس نجات دادند.

*اهدای اعضای بدن معلم ماندگار «الهه خطیب» به ۱۲ بیمار نیازمند

الهه خطیب معلم ماندگاری که با اهدای اعضای بدن خود جان تازه به تعدادی بیمار نیازمند داد.

این معلم پیش‌دبستانی پس از زایمان به کما رفت و سپس دچار مرگ مغزی شد که با رضایت‌نامه اهداء عضو این معلم و رضایت اعضای خانواده وی، ۱۲ عضو بدن این معلم به ۱۲ بیمار نیازمند اهداء شد.

مرگ مغزی پایان زندگی الهه خطیب نبود او با اهدای کلیه‌ها، ریه، شش‌ها، کبد و چشم‌ها و سایر اعضا قابل اهدا به بیماران نیازمند جان دوباره بخشید.

*اهدای اعضای بدن معلمان فقید «محمد حسن محمدی و محمد فتاحی» به بیماران نیازمند

«محمد حسن محمدی و محمد فتاحی» معلمانی بودند که پس از تصادف دچار مرگ مغزی شدند و اعضای بدن آنها به چندین بیمار جان تازه بخشید.

*اهدای اعضای بدن آقا معلم در آستانه هفته معلم

«ابوالقاسم راستگو» آقا معلم مهربان مدرسه متوسطه اول شهید کاکایی روستای دره‌شور زرین دشت بود. وی  مدرک لیسانس ادبیات فارسی داشت و ۲۲ سال تدریس را در کارنامه فعالیت خود برای دانش آموزان استان فارس به ارمغان گذاشته است.

آقا معلم چندی پیش به علت مرگ مغزی به کما رفت؛ او در آخرین لحظات زندگی و در آستانه هفته معلم، درس بخشندگی را به دانش آموزانش آموخت و رفت و این شد که در بیمارستان نمازی شیراز به چند بیمار نیازمند حیاتی دوباره بخشید.

*برخی معلمانی که در راه مدرسه تصادف کردند و از دنیا رفتند

بر اثر تصادف در محور میانه به میاندوآب ۴ معلم که سرنشین یک خودروی پژو بودند، فوت شدند.

بر اثر تصادف در محور اهر به تبریز نیز ۵ معلم که ۳ خانم و ۲ آقا بودند در هنگام عزیمت به مدرسه از دنیا رفتند.

همچنین در تصادف خودروی معلمان در محور لردگان شهرکرد که در حال عزیمت به مدرسه بودند ۲ معلم کشته و ۲۷ معلم دیگر زخمی شدند.

اینها فقط تعداد انگشت شماری از حوادث و اتفاقاتی است که برای معلمان زحمتکش در حال عزیمت به مدرسه و بالعکس اتفاق افتاده است.

به گزارش فارس، در این گزارش فقط به تعدادی از مواردی که معلمان توسط آن درس مردانگی و ایثار دادند اشاره کردیم و بسیار معلمانی هستند که بدون اینکه بخواهند نامی از آنها منتشر شود جان و مال خود را تقدیم به کودکان و نوجوانان این مرز بوم می کنند.

باشد که در تمام مراحل زندگی قدردان زحمات معلمان باشیم.

گزارش از میثم حاجی‌پور


 


6 thoughts on “معلمان خبرساز/این معلمان را می‌شناسید؟ + تصاویر

  1. دلسوز اصلی اردیبهشت ۱۴, ۱۳۹۴ at ۲:۴۱ ب.ظ

    خدا به همشون اجر اخروی دهد

    جهت پاسخ ، بر روی کلمه " Replay " در پایان این دیدگاه کلیک نمایید

    Reply
  2. سید حسین اردیبهشت ۱۴, ۱۳۹۴ at ۸:۵۹ ب.ظ

    با سلام
    خدمت تمام معلمین دلسوز
    جدا دستشون درد نکنه
    دستشون رو باید بوسید

    جهت پاسخ ، بر روی کلمه " Replay " در پایان این دیدگاه کلیک نمایید

    Reply
  3. حقوقدان اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۴ at ۱۲:۱۰ ق.ظ

    واقعا به اینا میگن معلم نه اونایی که دم به دقیقه برا اضافه شدن حقوق تجمع میکنن باید برن در محضر این عزیزان درس یاد بگیرند اجر همشون با خدا

    جهت پاسخ ، بر روی کلمه " Replay " در پایان این دیدگاه کلیک نمایید

    Reply
  4. معلم اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۴ at ۹:۴۴ ب.ظ

    دم به دقیقه !!!!!!فداکاری خودت چی بوده تاحالا؟؟؟؟؟

    جهت پاسخ ، بر روی کلمه " Replay " در پایان این دیدگاه کلیک نمایید

    Reply
  5. معلم اردیبهشت ۱۵, ۱۳۹۴ at ۹:۴۸ ب.ظ

    یادی از معلم مقتول محسن خشخاشی هم استانی ارجمندمون هم ای کاش میشد

    جهت پاسخ ، بر روی کلمه " Replay " در پایان این دیدگاه کلیک نمایید

    Reply
  6. مهر اردیبهشت ۱۶, ۱۳۹۴ at ۲:۱۶ ق.ظ

    از کجا میدونی که این عزیزان اعتراض نکردن, راستی جنابعالی چه فداکاری کردی که بقیه رو سرزنش میکنی

    جهت پاسخ ، بر روی کلمه " Replay " در پایان این دیدگاه کلیک نمایید

    Reply

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

 

 
 

دسته بندی مطالب سایت



:: بازدید از این مطلب : 230
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

(تصاویر) ایران در اوایل عصر محمدرضاپهلوی

“مینارد اوون ویلیامز” که یکی از مشهورترین عکاسان گردشگر به شمار می‌رود و به خاطر اولین عکس رنگی از مجسمه های بودایی غول پیکر متعلق به قرن ششم در بامیان افغانستان در تاریخ عکاسی شناخته می‌شود در جریان سفر به آسیا و خاورمیانه از ایران نیز عکاسی کرده است.   به گزارش مجله تاریخ فرادید، […]

“مینارد اوون ویلیامز” که یکی از مشهورترین عکاسان گردشگر به شمار می‌رود و به خاطر اولین عکس رنگی از مجسمه های بودایی غول پیکر متعلق به قرن ششم در بامیان افغانستان در تاریخ عکاسی شناخته می‌شود در جریان سفر به آسیا و خاورمیانه از ایران نیز عکاسی کرده است.

 
به گزارش مجله تاریخ فرادید، “مینارد اوون ویلیامز” یکی از پیشگامان عکاسی گردشگری در تاریخ عکاسی مدرن به شمار می‌رود که در سال ۱۹۱۹ به عضویت “نشنال جئوگرافی” درآمد و با سفر به اقصی نقاط جهان و عکاسی از مناظر، شهرها و مردمان کشورهای مختلف جهان توانست به شهرت برسد.  
 
او را اولین عکاسی می‌دانند که در سال ۱۹۳۱ در جریان سفر به افغانستان توانست از مجسمه بودایی غول پیکر متعلق به قرن ششم در بامیان عکس رنگی بگیرد. پیش از این تجربه سفر به روسیه و عکاسی از انقلاب این کشور نام او را بر سر زبان ها انداخته بود. سفرنامه چین او نیز یکی از مشهورترین مجموعه عکس های گردشگری و سفر است که به دلیل توجه و نگاه ویژه به مردم شناسی و معماری عکاسان پس از او را تحت تاثیر قرار داد.
 
در ایران اما نام مینارد اوون ویلیامز با عکسی از دختران محجبه دانش آموز شناخته می‌شود؛ عکسی سیاه و سفید که بدون تاریخ در برخی کتب و منابع منتشر شده و تنها به نام عکاس در آن اشاره شده است. عکاس احتمالا در دو مقطع زمانی مخلتلف به ایران سفر کرده است و عکس دختران محجبه به همراه عکس سیاه و سفید دیگری از یک کودک که در کنار پیرمردی مشغول نوشتن است، احتمالا مربوط به سفر قدیمی تر او به ایران است.
 
 
 
4325_263
 
اما بیشتر عکس های ایران باقی مانده از او رنگی هستند و مربوط به ایران عصر پهلوی؛ این عکس ها در سفر عکاس به ایران در سال ۱۹۴۷ میلادی یعنی سال ۱۳۲۵ هجری شمسی، ۵ سال پس از آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی عکاسی شده است. عکس های این مجموعه در کنار ارزش تاریخی به لحاظ زیبایی بصری نیز قابل توجه است.
 
4326_557
 
یک کودک در مقابل مغازه عتیقه فروشی در تهران
 
4327_547
 
کودک لبوفروش در معابر تهران
 
4328_988
 
مجسمه رضاشاه پهلوی در یکی از میادین تهران
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
مدرسه سپهسالار در تهران
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
چند کودک در مقابل مغازه فرش فروشی در آبادان
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
زنان محجبه در بازار تهران
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
چند مرد و بساط چایی در کنار یکی از مساجد اصفهان
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
پمپ بنزین در تهران
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
رهگذران و اتوبوس های شهری در یکی از میادین تهران
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
دو مرد در حال قرآن خواندن در ورودی یکی از مساجد اصفهان
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
نمایی از مدرسه چهارباغ اصفهان
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
عابران پیاده و دو فروشنده فرش در تهران
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
خشکبار فروشی در بازار تهران
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
مرد رهگذر در بازار اصفهان
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
سربازان در کمپ امیرآباد تهران
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
مردان و کودکان عابر در دزفول
 
(تصاویر) ایران، اویل عصر محمدرضاپهلوی
 
سبزه سال نو در دست یک زن تهرانی
 
 
 
درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت )


:: بازدید از این مطلب : 215
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 16 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

باکسب اجازه از وب سایت " میرملاس

عکس های منتخب / نشنال جئو گرافیک

-

*

*

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئوگرافیک ۲۰۱۵

*

*

*

*

*

*

*

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا
*
منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا

 

*

منتخبی از تصاویر نشنال جئـوگرافیک ۲۰۱۳ - آکا



:: بازدید از این مطلب : 174
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 10 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

دو شنبه 31 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 7:50 :: نويسنده : بی پلاک
دو شنبه 31 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 7:38 :: نويسنده : بی پلاک

 

 

حديث قدسي:

«ماه رجب را ريسمانى ميان خود و بندگانم قرار داده ام ؛

هر كس به آن چنگ زند ، به وصال من رسد .»

 

 

حديث قدسي:

«ماه (رجب) ، ماه من ، بنده ، بنده من ، و رحمت ، رحمت من است ؛

هر كه در اين ماه مرا بخواند ، اجابتش كنم و هر كه حاجت آورَد ، عطايش كنم .»

 

 

پيامبر صلي الله عليه و آله :در بهشت قصرى است

كه جز روزه داران ماه رجب وارد آن نمى شوند

 

 

 

امام كاظم عليه السلام :

رجب ماه بزرگى است

كه خداوند [پاداش] نيكى ها را در آن دو چندان

و گناهان را پاك مى كند .

 

 

 

 

دو شنبه 31 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 7:28 :: نويسنده : بی پلاک

 


چرا به امام باقر(ع) لقب باقر العلوم را داده اند؟چرا اين لقب را به امام صادق ندادند؟

«باقر» به معناي شكافنده است؛ باقر العلوم لقب كسي است كه در تبیين و توضيح علوم متفاوت، متبحر و ممتاز باشد.مي‏دانيم كه در زمان امام باقر«(ع)» فرصتي پيش آمد تا حضرت بتواند به تربيت شاگرداني چون «زراره» و «محمد بن مسلم» بپردازد و بخش گسترده‏اي از تعليمات اسلامي را به آنان تعليم دهند. همان تعليمات، از طريق شاگردان امام در منابع شيعه وارد گشت.

 


شايد علت اين كه اين لقب اختصاص به امام پنجم يافته، آن است كه آن بزگوار آغاز گر حركت و نهضت علمي بود كه پس از او با امام صادق ادامه يافت و به اكمال خود رسيد. در واقع او شكافنده و باز كننده در دانش به سوي مسلمانان بود و امام صادق ادامه دهنده راه و مسير امام باقر (ع) است.

 

 

 

طبق نقل برخي روايات اين لقب، در آغاز از سوي پيامبر گرامي(ص) قبل از ميلاد امام پنجم، به ايشان داده شده ، به عنوان يك نشانه و ويژگي امام به صحابي جليل القدر جابربن عبدالله انصاري گفته شده است. در برخي روايات آمده كه امام پنجم در تورات هم با همين لقب شناخته شده اند.

 

 

 

 

دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:44 :: نويسنده : بی پلاک


متن زير كمي طولاني است اما حتما بخوانيد و بدانيد كه چگونه عزت به پاسپورت ايراني برگشت

 

گستاخی سفارت فرانسه در ایران

«صدور ویزا» برای کسانی که تمایل دارند به دلایل مختلف تجاری، اداری، تحصیلی، گردشگری و... از کشوری به کشور دیگر سفر کنند، جزو اصلیترین وظایف سفارتخانه‌ها در سراسر جهان است و کنوانسیون وین هم که به طور ویژه به مساله حقوق بین‌الملل می‌پردازد، بر این مساله تاکید کرده است.

با این حال سفارت فرانسه در ایران در اقدامی عجیب و کاملا غیرقانونی که علاوه بر مغایرت با مفاد معاهدات بین‌المللی، با آزادی بیان و احترام به حقوق شخصی افراد نیز در تناقض است، سنگ بزرگی پیش روی خانم‌های ایرانی متقاضی دریافت ویزای سفر به این کشور می‌گذارد که تحقق آن منوط به زیر پا گذاشتن دستورات صریح دینی است.

در بخش مدارک موردنیاز برای صدور ویزا که در پایگاه اینترنتی سفارت فرانسه در تهران قرار دارد، یکی از شروط اولیه و اصلی صدور ویزای سفر به این کشور، ارائه یک قطعه عکس رنگی بدون پوشش سر برای خانم‌ها است!

 

یک روایت تلخ: توهین به خانم چادری در پایتخت ایران اسلامی

متن زیر توسط یکی از شهروندان ایرانی منتشر شده که ماجرای برخورد غیرقانونی و توهین‌آمیز کارمندان سفارت فرانسه در تهران و درخواست‌های ضداسلامی آنان را روایت می‌کند:

همسرم بعد از اتمام مقطع دکتری تصمیم به ادامه کار با همکاران فرانسوی برای دوره پسا دکترا گرفتند. این بود که بعد از جمع آوری و تنظیم مدارک برای ویزای طولانی مدت، وقت مصاحبه از بخش فرهنگی سفارت فرانسه گرفتیم.

در بخش مدارک قید شده بود که عکس خانم‌ها باید بدون پوشش سر باشد. همانطور که حکم شرعی هم این اجازه را می‌داد، توسط یک عکاس خانم عکس پرسنلی گرفتم و به بخش فرهنگی سفارت بردم. در این عکس صورت و گوش‌ها به طور کامل مشخص بود. تمام مدارک من و همسرم توسط خانمی که مسئول این قسمت بودند بررسی شد، ایشان با حوصله و دقت به سوالات ما جواب دادند و به من گفتند که ممکن است این عکسی که شما ارائه دادید مورد تایید سفارت قرار نگیرد (مو‌ها در این عکس زیاد مشخص نبود). ایشان توصیه کردند عکس پرسنلی جدید بگیرم، چون در این صورت سفارت فرانسه می‌پذیرند که عکسی که در سفارت به صورت حضوری گرفته می‌شود با حجاب باشد. من هم طبق گفته ایشان عمل کردم.


شعار ملی فرانسه: آزادی، برابری، برادری

و اما روز مصاحبه اصلی در سفارت فرا رسید. من مثل همیشه با حجاب کامل، پوشش چادر و روسری که بخشی از صورتم را می‌پوشاند با همسرم به سفارت رفتم. آقایی که کارمند سفارت بود وفتی من را دید گفت: شما با همین وضع چادر می‌خواهید فرانسه بروید؟ گفتم: بله. گفت ولی نمی‌توانید با این چادر عکس بگیرید. اصلا شما با این طرز فکر چرا می‌خواهید بروید فرانسه؟ همین ایران باشید!

وافعا مانده بودم باید چه جوابی به این سطح تفکر داد؟ واقعا این هم جزئی از مصاحبه است؟ تا این حد بی‌ربط و احمقانه! من و همسرم که شوکه بودیم سعی کردیم محترمانه جواب بدهیم. ایشان ظاهرا در جریان نبودند که حدود ۱۰ در صد جمعیت فرانسه مسلمان هستند که جمعیتی معادل حدود ۶میلیون نفر است. ایشان به طور کل در جریان نبودند! گفتم ولی عکس پرسنلی را همانطوری که خواستید فرستادم؟! پاسخ دادند این عکس مهم نیست ما خودمان عکس می‌گیریم. گفت بی‌چادر و باز‌تر از این وضعیت. با خودم فکر کردم که خوب این هم حد مجاز شرعی است و مانعی ندارد. ما پول ویزا را پرداختیم. اماده عکس شدم. روسری را بالا بردم اما از من خواست گوش‌هایم را هم برای عکس نشان دهم من با تردید اما.. مرتکب این کار شدم. گفت تمام شد!

 


خسته و سنگین از شدت این ضربه سفارت را ترک کردیم. هنوز راهی نیامده بودیم که از سفارت با همسرم تماس گرفتند! گفتند عکس ویزای همسرتان پذیرفته نشده! دوباره باید عکس بگیرند. همسرم گفت: «مقدور هست که یک خانم از همسرم عکس بگیرند؟» جوابش مثبت بود. گفتند کارمند خانم هم داریم. برگشتیم به سفارت. گویا منتظرمان بودند، افای کارمند و دو نفر دیگر. یک اقا و خانم فرانسوی که مسئول و رئیس بودند. قبل از اینکه بتوانیم حرفی بزنیم با عصبانیت و لحن بسیار تندی شروع کردند به صحبت به زبان فرانسوی و اقای کارمند هم ترجمه کردند که شما اگر می‌خواهید به فرانسه بیایید باید به قوانین کشور ما احترام بگذارید و بی‌حجاب عکس بگیرید!

ما ازایشان خواستیم که یکی از کارمندان خانم عکس بگیرند یا اینکه من عکس را بعد برایشان ایمیل کنم، اما آنها با‌‌‌ همان لحن گفتند که مسئول این بخش یک آقاست و‌‌‌ همان هم باید همین الان عکس بگیرد! ما واقعا گیج شده بودیم، هم از شدت ضربه اول وهم حالا این وضعیت، دلیل این رفتار توهین آمیز را درک نمی‌کردیم. آن‌ها تهدید کردند به شما ۵ دقیقه فرصت داده می‌شود تا انتخاب کنید. ۵ دقیقه گذشت و ما همچنان مبهوت بودیم. آن‌ها که به طرزمشخصی نسبت به ما حساس شده بودند چند دقیقه بعد آمدند وبه ما که همچنان کنار باجه ایستاده بودیم امر کردند که بیاییم و تصمیمان را بگیریم. اقای کارمند پشت باجه با‌‌‌ همان ژست طلبکارانه و بی‌ادبانه ادعا کرد که شما برای تصمیم به این سادگی وقت من را گرفتید و.... آنقدر تحت فشار قرار گرفته بودیم که واقعا قدرت عکس العمل نداشتیم، این برخورد با یک ایرانی مسلمان آن هم در ایران خارج از تصورمان بود. خانم مسئول آمدند و مرحمت نمودند که یک ساعت به شما فرصت می‌دهم ونه بیشتر!

ما روی صندلی و در اتاق انتظار نشستیم و بعد از چندین دقیقه مشورت تصمیمان را اعلام کردیم. تصمیمی که کاملا بعد از این همه اهانت به افکار، اعتقادات و شخصیت بدیهی بود. من عکس بی‌حجاب نمی‌گیرم! آن هم برای رفتن به کشور شما! آن هم مقابل یک مرد نامحرم! بعد خواستیم که پول و گذرنامه من را پس بدهند. کارمند امتناع کرد و بعد از اصرار ما – که باز هم محترمانه مطرح شد- با اعتراض به برخورد ناشایست ما که مزاحم وقت گرانب‌هایشان شده بودیم، دستور فرمودند که منتظر باشیم تا کارشان تمام شود. بعد از اتمام کارشان گفتند که فرانسه درخواست ویزای خانمتان را بررسی می‌کند (گذرنامه و پول شما ضبط می‌شود) گرچه احتمال اینکه به شما ویزا داده شود وجود ندارد!

و به سلامت! و تشریف بردند! ما مانده بودیم و تعریف جامع دولت فرانسه از آزادی مذهبی، حقوق بشر، تبعیض نژادی و.... چه خوب تفهیممان کردند.


حداقل انتظار از دولت و وزارت امور خارجه دولت یازدهم این است که در برابر این حجم بالا از تعرض به اتباع ایرانی، واکنش جدی نشان بدهند و مسئولان دیپلماتیک کشورهای فوق را برای پاسخگویی سریع و جبران این اقدامات فرا بخوانند.

دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:23 :: نويسنده : بی پلاک

دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:16 :: نويسنده : بی پلاک


صبح دیروز آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در همایش «بانوی انقلاب» که به منظور تجلیل از مقام و خدمات همسر مرحومه حضرت امام(ره) :


«در سال 84 یک موی بدنم راضی نبود کاندیدا شوم. چرا که دولت آقای خاتمی بود و من گفتم نمی‌آیم، همسر امام مرا خواست و به من گفت: امام این انقلاب را به دست شماها سپردند. آیا شما می‌دانید اینها چه کسانی هستند؟ همین صحبت‌های همسر امام سبب شد من قبول کنم و پذیرفتم.»


چرا جناب هاشمی رفسنجانی در نقل خاطرات و مسائل گذشته به درگذشتگان استناد می‌کنند که پی بردن به صحت و سقم آن نیازمند دسترسی به آنان است  و این دسترسی امکان‌پذیر نیست؟


فرموده‌اند همسر امام(ره) به ایشان گفته‌اند: «حضرت امام(ره) این انقلاب را به دست شماها سپردند. آیا شما می‌دانید اینها چه کسانی هستند؟ » به یقین آقای هاشمی اطلاع دارند که در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 علاوه بر آقای هاشمی، آقایان علی لاریجانی، محسن رضایی، مهدی کروبی، مصطفی معین، محمدباقر قالیباف، محمود احمدی‌نژاد و محسن مهرعلیزاده نامزد بودند. و جای این سؤال است که آیا همسر مرحومه امام(ره) هیچیک از نامزدهای یاد‌شده را لایق ریاست جمهوری نمی‌دانستند؟!


آقای رفسنجانی در سخنان دیروز خود، نقل قول غیرقابل قبول دیگری نیز به حضرت امام(ره) نسبت داده و گفته‌اند:

 

«امام به این نتیجه رسید که باید تا قبل از خودشان جنگ را تمام کنند. البته گفتند جام زهر را نوشیدم. اما دو سه ماه پس از جنگ به خود من گفتند که جام زهر برای من شیرین شد»!


این روزها برخی از پژوهشگران تاریخ معاصر با استناد به رخدادها و اسناد سال‌های پایانی جنگ و پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام(ره)، نتیجه می‌گیرند که جناب هاشمی رفسنجانی در زمینه‌سازی برای پذیرش قطعنامه و به تعبیر حضرت امام «نوشیدن جام زهر» نقش ویژه و مؤثری داشته است.به نظر می‌رسد آقای هاشمی با انتساب این جمله به امام راحل که «دو سه‌ماه پس از جنگ به خود من گفتند جام زهر برای من شیرین شد»! در پی رفع اتهام از خود بوده‌اند.


سخن مورد اشاره آقای هاشمی در متن و محتوای خود این مضمون را نیز القاء می‌کند که اگرچه پذیرش قطعنامه برای امام راحل(ره) به منزله نوشیدن جام زهر بوده است ولی تلاش آقای هاشمی در زمینه‌سازی برای پذیرش آن- بخوانید جام زهر- از دوراندیشی و درایت بیشتر ایشان نسبت به حضرت امام(ره) حکایت می‌کند! و حاکی از آن است که حضرت امام(ره) چند ماه بعد از نوشیدن جام زهر به درایت آقای هاشمی پی برده و - به قول ایشان- متوجه شیرینی و حلاوت آن شده‌اند!


 

دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:12 :: نويسنده : بی پلاک


«با اولین غرش شیران یمنی، ببر کاغذی سعودی‌ها پا به فرار گذاشت.» 

 

 مردم یمن در نخستین واکنش عملیاتی به این تجاوز، دیروز به یک پایگاه نظامی ارتش عربستان حمله کردند.
 این حمله که تنها  از سوی افراد یک قبیله انقلابی صورت گرفت سعودی‌ها را بدجور به زحمت انداخته است، چرا که درگیری‌های یمن برای اولین بار به طور جدی به خاک عربستان کشیده شد. شماری از افراد قبیله انقلابی «طخیه» در شمال یمن با حمله به مواضع نیروهای ارتش عربستان 18 نظامی سعودی را کشتند.


 

گفت: رزمندگان انصارالله یمن با حمله به جنوب عربستان یک پادگان نظامی را تسخیر کرده‌اند.

گفتم: پس نظامیان سعودی چه می‌کردند؟

گفت: 18 نفر آنها به هلاکت رسیده‌اند و بقیه پا به فرار گذاشته‌اند و ارتش سعودی با وجود چند حمله نتوانسته این منطقه را از انصارالله پس بگیرد و هر دفعه تعدادی تلفات داده است.

گفتم: آل‌سعود که ادعا می‌کردند نظامیان آنها برای حفظ پادشاهی عربستان حاضر به جانفشانی هستند.

گفت: مثل مفتی دربار آل‌سعود حرف مفت زده‌اند.

گفتم: یارو می‌گفت؛ خیلی‌ها حاضرند به خاطر من بمیرند! پرسیدند از کجا می‌گویی؟ گفت؛ همین امروز یکی را دیدم که به من گفت حاضرم بمیرم که ریخت نحس تو را نبینم!

 

 

دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:11 :: نويسنده : بی پلاک

دو شنبه 24 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:8 :: نويسنده : بی پلاک

در نظر سنجي محبوب ترين عروسك

مجموعه كلاه قرمزي

عروسک فامیل دور با 185 رای

در صدر فهرست ایستاده

و عروسک جیگر با 89 رای دوم شده است

 

دو شنبه 17 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:32 :: نويسنده : بی پلاک

 

 دو شب پیش و پس از انتشار متن توافق لوزان آقای صادق خرازی که به عنوان کارشناس امور بین‌الملل و مسائل هسته‌ای و برای چندمین‌بار به برنامه گفت‌وگوی ویژه شبکه دو سیما دعوت شده بود، در پاسخ به پرسش‌های مجری برنامه پیرامون توافق لوزان اظهاراتی داشت که به مواردی از آن فقط به عنوان اندکی از بسیارها اشاره می‌کنیم؛

آقای صادق خرازی ادعا کرد «امروز، روز عزای اسرائیل و مخالفان داخلی توافق است»! و توضیح نداد مگر توافق لوزان چه ویژگی‌هایی دارد که توانسته است رژیم صهیونیستی را به عزا بنشاند؟! آیا توقف غنی‌سازی صنعتی، کاهش سانتریفیوژها از 19 هزار دستگاه به 5 هزار دستگاه، تعطیلی فعالیت هسته‌ای در تأسیسات عظیم فردو، تبدیل 10‌هزار کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده 5 درصدی به 300 کیلوگرم، پذیرش 25 ساله اجرای پروتکل الحاقی، مشروط شدن تعلیق- و نه لغو- تحریم‌ها به گزارش آژانس تحت فرمول PMD که دسترسی بازرسان آژانس به مراکز نظامی کشورمان را امکان‌پذیر می‌سازد، تن دادن به توافق دو‌مرحله‌ای و اعلام آن به عنوان «بیانیه مطبوعاتی»، محرومیت 10 ساله از تحقیق و توسعه، منحصر شدن غنی‌سازی اورانیوم به سانتریفیوژهای نسل اول IR-1 با ظرفیت 1/7 سو، آنهم در حالی که به سانتریفیوژهای پیشرفته از نوع IR-8  با ظرفیت غنی‌سازی 24 سو دست یافته‌ایم، دادن امتیازات نقد و قابل اندازه‌گیری در مقابل  دریافت وعده‌های نسیه و چندپهلو و تفسیرپذیر که هم‌اکنون آمریکایی‌ها تفسیرهای متفاوت خود از آن را آغاز کرده‌اند و... می‌تواند مخالفت اسرائیل با توافق لوزان را در پی داشته باشد؟!

 

دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:16 :: نويسنده : بی پلاک

 

کلمه «D» مخفف نام یک فرد ایتالیایی به نام  Domenico Dolce و کلمه «G» مخفف نام یکی از طراحان مد در ایتالیا به نام  Stefano Gabbana است، این دو مرد در جوانی به همجنس‌گرایی روی آورده و با هم ازدواج می‌کنند! [1] سپس شرکتی را در طراحی مد لباس، کیف، کفش، عطر و ... به نام دی اند جی تأسیس کردند، در واقع یکی از بزرگترین و مشهورترین برندهای لباس، کیف، کفش و ... را با هدف جذب و حمایت از همجنس‌بازان با همین عنوان «D&G» تأسیس کرده‌اند.


 
دومنیکو دلچه و استفانو گابانا با حمایت صهیونیست‌ها کار طراحی لباس در صنعت هالیوود را در بسیاری از موارد عهده‌دار شدند، به طور مثال لباس‌هایی را برای مدونا، مونیکا بلوچی، ایزابل روسلینی، نیکول کیدمن، دمی مور و ... طراحی کردند.
 

دومنیکو و استفانو در سال 2005 میلادی از هم جدا می‌شوند و دوباره در سال 2008 کنار یکدیگر قرار می‌گیرند. چند سال بعد یعنی در دسامبر 2014، گابانا نامه‌ای عاشقانه‌ای به دلچه می‌نویسد که در روزنامه انگلیسی‌زبان «ایندیپندنت» منتشر می‌شود، او در این نامه ضمن ابراز عشق و علاقه به دلچه و بیان رابطه عمیق 28 ساله میان خودش و او می‌گوید: به خاطر موفیقت در برنامه کاری و زندگی شخصی از تو تشکر می‌کنم، تو برای من منحصر به فرد هستی و عاشق تو هستم!

 

دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:5 :: نويسنده : بی پلاک

 

دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 8:4 :: نويسنده : بی پلاک

 

دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 7:52 :: نويسنده : بی پلاک

 

 

دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 7:44 :: نويسنده : بی پلاک

 

 

 

دو شنبه 10 فروردين 1394برچسب:,
 
:: 7:42 :: نويسنده : بی پلاک

 

دکتر رحیم‌پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با حضور در اردوی جهادی همراه با سایر دانشجویان مشغول بنایی و ساخت و ساز در نقاط محروم کشور شد.

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 241
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

تاوان

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/gahi.matalebeziba.ir.jpgگاهی برای پی بردن به یک اشتباه، باید تاوان سختی در زندگی پرداخت ...
مثل از دست دادن لحظه هایی از عمر که حسرتش تا ابد بر دلت باقی می ماند ...
مثل باختن زندگی و مالی که برای بدست آوردنش رنج ها کشیده بودی ...
مثل تنها شدن ،
زخم زبان خوردن ها و یا
حتی تحقیر شدن ...
آخر سر هم باید بروی مُهر تجربه را پای این اشتباهات بزنی !
اشتباهاتی که تو را تغییر می دهد و دیگر آن من سابق نمی شوی ...                                                        

[ پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394برچسب:,
 
] [ 11:59 ] [ GHASEM ]

زیبا ترین ستایش ...

زیبا ترین ستایش نثار کسی که کاستی هایم را می داند


و باز هم دوستم دارد ...



http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/baron1.matalebeziba.ir.gif

 

[ پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394برچسب:,
 
] [ 11:57 ] [ GHASEM ]

گاهی...

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/flow.matalebeziba.ir.jpg

گاهی با یک قطره، لیوانی لبریز می شود

 

گاهی با یک کلام، قلبی آسوده و آرام می گردد

 

گاهی با یک کلمه، یک انسان نابود می شود

 

گاهی با یک بی مهری، دلی می شکند و...

 

مراقب بعضی "یک" ها باشیم که در عین ناچیزی، همه چیزند.

[ پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394برچسب:,
 
] [ 11:55 ] [ GHASEM ]

اعجاز چشمانت"""

 

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/beautifuleyse.matalebeziba.jpg

باید، کتاب آسمانی چشمانت را چاپ کنم

تا همگان به رسالتت ایمان آورند !

اعجاز چشمان تو ،

مدت هاست که شهری را

به پرستش وا داشته ...
[ پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394برچسب:,
 
] [ 11:53 ] [ GHASEM ]

تا غروب عشق...

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

 


بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...


:: بازدید از این مطلب : 173
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

دفتر سوم مثنوی

مولوی نزاع بین معتقدین به جبر و معتقدین به اختیار را ناشی از حکم الهی می‌داند و خود را متعلق به هیچکدام از دو گروه نمی‌داند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیاریون تنها وسیله‌ای است که هر دو طرف نیکی‌ها و بدی هایشان ظاهر شود.

هست سنی را یکی تسبیح خاص   هست جبری را ضد آن در مناص
سنی از تسبیح جبری بی‌خبر   جبری از تسبیح سنی بی اثر
این همی‌گوید که آن ضالست و گم   بی‌خبر از حال او وز امر قم
و آن همی گوید که این را چه خبر   جنگشان افکند یزدان از قدر
گوهر هر یک هویدا می‌کند   جنس از ناجنس پیدا می‌کند
قهر را از لطف داند هر کسی   خواه دانا خواه نادان یا خسی
لیک لطفی قهر در پنهان شده   یا که قهری در دل لطف آمده
کم کسی داند مگر ربانیی   کش بود در دل محک جانیی

گردآوری :

علی رضایی نورآبادی



:: بازدید از این مطلب : 157
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 3 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ...

آرش کمانگیر

برف می بارد
برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
کوهها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
بر نمی شد گر ز بام کلبه های دودی
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد
رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان
ما چه می کردیم در کولک دل آشفته دمسرد ؟
آنک آنک کلبه ای روشن
روی تپه روبروی من
در گشودندم
مهربانی ها نمودندم
زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز
در کنار شعله آتش
قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز
گفته بودم زندگی زیباست
گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست
آسمان باز
آفتاب زر
باغهای گل
دشت های بی در و پیکر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
بوی خک عطر باران خورده در کهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
آمدن رفتن دویدن
عشق ورزیدن
غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن کار کردن
آرمیدن
چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن
جرعه هایی از سبوی تازه آب پک نوشیدن
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
همنفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن
گاه گاهی
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته
قصه های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن
بی تکان گهواره رنگین کمان را
در کنار بان ددین
یا شب برفی
پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
پیر مرد آرام و با لبخند
کنده ای در کوره افسرده جان افکند
چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد
زیر لب آهسته با خود گفتگو می کرد
زندگی را شعله باید برفروزنده
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگلی هستی تو ای انسان
جنگل ای روییده آزاده
بی دریغ افکنده روی کوهها دامن
آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید
چشمهها در سایبان های تو جوشنده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خدمتگر آتش
سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان
زندگانی شعله می خواهد صدا سر داد عمو نوروز
شعله ها را هیمه باید روشنی افروز
کودکانم داستان ما ز آرش بود
او به جان خدمتگزار باغ آتش بود
روزگاری بود
روزگار تلخ و تاری بود
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
دشمنان بر جان ما چیره
شهر سیلی خورده هذیان داشت
بر زبان بس داستانهای پریشان داشت
زندگی سرد و سیه چون سنگ
روز بدنامی
روزگار ننگ
غیرت اندر بندهای بندگی پیچان
عشق در بیماری دلمردگی بیجان
فصل ها فصل زمستان شد
صحنه گلگشت ها گم شد نشستن در شبستان شد
در شبستان های خاموشی
می تراوید از گل اندیشه ها عطر فراموشی
ترس بود و بالهای مرگ
کس نمی جنبید چون بر شاخه برگ از برگ
سنگر آزادگان خاموش
خیمه گاه دشمنان پر جوش
مرزهای ملک
همچو سر حدات دامنگستر اندیشه بی سامان
برجهای شهر
همچو باروهای دل بشکسته و ویران
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو
هیچ سینه کینهای در بر نمی اندوخت
هیچ دل مهری نمی ورزید
هیچ کس دستی به سوی کس نمی آورد
هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید
باغهای آرزو بی برگ
آسمان اشک ها پر بار
گر مرو آزادگان دربند
روسپی نامردان در کار
انجمن ها کرد دشمن
رایزن ها گرد هم آورد دشمن
تا به تدبیری که در ناپک دل دارند
هم به دست ما شکست ما بر اندیشند
نازک اندیشانشان بی شرم
که مباداشان دگر روزبهی در چشم
یافتند آخر فسونی را که می جستند
چشم ها با وحشتی در چشمخانه هر طرف را جست و جو می کرد
وین خبر را هر دهانی زیر گوشی بازگو می کرد
آخرین فرمان آخرین تحقیر
مرز را پرواز تیری می دهد سامان
گر به نزدیکی فرود اید
خانه هامان تنگ
آرزومان کور
ور بپرد دور
تا کجا ؟ تا چند ؟
آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان ؟
هر دهانی این خبر را بازگو می کرد
چشم ها بی گفت و گویی هر طرف را جست و جو می کرد
پیر مرد اندوهگین دستی به دیگر دست می سایید
از میان دره های دور گرگی خسته می نالید
برف روی برف می بارید
باد بالش را به پشت شیشه می مالید
صبح می آمد پیر مرد آرام کرد آغاز
پیش روی لشکر دشمن سپاه دوست دشت نه دریایی از سرباز
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز
لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت درد آور
دو دو و سه سه به پچ پچ گرد یکدیگر
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین کنار در
کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته
خلق چون بحری بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت وم ردی چون صدف
از سینه بیرون داد
منم آرش
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
منم آرش سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
اینک آماده
مجوییدم نسب
فرزند رنج و کار
گریزان چون شهاب از شب
چو صبح آماده دیدار
مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش
گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه
گوارا و مبارک باد
دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ
دل این جام پر از کین پر از خون را
دل این بی تاب خشم آهنگ
که تا نوشم به نام فتحتان در بزم
که تا بکوبم به جام قلبتان در رزم
که جام کینه از سنگ است
به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است
در این پیکار
در این کار
دل خلقی است در مشتم
امید مردمی خاموش هم پشتم
کمان کهکشان در دست
کمانداری کمانگیرم
شهاب تیزرو تیرم
ستیغ سر بلند کوه ماوایم
به چشم آفتاب تازه رس جایم
مرا نیر است آتش پر
مرا باد است فرمانبر
و لیکن چاره را امروز زور و پهلوانی نیست
رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست
در این میدان
بر این پیکان هستی سوز سامان ساز
پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز
پس آنگه سر به سوی آٍمان بر کرد
به آهنگی دگر گفتار دیگر کرد
درود ای واپسین صبح ای سحر بدرود
که با آرش ترا این آخرین دیداد خواهد بود
به صبح راستین سوگند
به پنهان آفتاب مهربار پک بین سوگند
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد
پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند
زمین می داند این را آسمان ها نیز
که تن بی عیب و جان پک است
نه نیرنگی به کار من نه افسونی
نه ترسی در سرم نه در دلم بک است
درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش
نفس در سینه های بی تاب می زد جوش
ز پیشم مرگ
نقابی سهمگین بر چهره می اید
به هر گام هراس افکن
مرا با دیده خونبار می پاید
به بال کرکسان گرد سرم پرواز می گیرد
به راهم می نشیند راه می بندد
به رویم سرد می خندد
به کوه و دره می ریزد طنین زهرخندش را
و بازش باز میگیرد
دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است
ولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار است
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکاراست
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
همان بایسته آزادگی این است
هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند
هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهی می گیردم گه پیش می راند
پیش می ایم
دل و جان را به زیور های انسانی می آرایم
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
نقاب از چهره ترس آفرین مرگ خواهم کند
نیایش را دو زانو بر زمین بنهاد
به سوی قله ها دستان ز هم بگشاد
برآ ای آفتاب ای توشه امید
برآ ای خوشه خورشید
تو جوشان چشمه ای من تشنه ای بی تاب
برآ سر ریز کن تا جان شود سیراب
چو پا در کام مرگی تند خو دارم
چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاش جو دارم
به موج روشنایی شست و شو خواهم
ز گلبرگ تو ای زرینه گل من رنگ و بو خواهم
شما ای قله های سرکش خاموش
که پیشانی به تندرهای سهم انگیز می سایید
که بر ایوان شب دارید چشم انداز رویایی
که سیمین پایه های روز زرین را به روی شانه می کوبید
که ابر ‌آتشین را در پناه خویش می گیرید
غرور و سربلندی هم شما را باد
امدیم را برافرازید
چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید
غرورم را نگه دارید
به سان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید
زمین خاموش بود و آسمان خاموش
تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش گوش
به یال کوه ها لغزید کم کم پنجه خورشید
هزاران نیزه زرین به چشم آسمان پاشید
نظر افکند آرش سوی شهر آرام
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین کنار در
مردها در راه
سرود بی کلامی با غمی جانکاه
ز چشمان برهمی شد با نسیم صبحدم همراه
کدامین نغمه می ریزد
کدام آهنگ ایا می تواند ساخت
طنین گام های استواری را که سوی نیستی مردانه می رفتند ؟
طنین گامهایی را که آگاهانه می رفتند ؟
دشمنانش در سکوتی ریشخند آمیز
راه وا کردند
کودکان از بامها او را صدا کردند
مادران او را دعا کردند
پیر مردان چشم گرداندند
دختران بفشرده گردن بندها در مشت
همره او قدرت عشق و وفا کردند
آرش اما همچنان خاموش
از شکاف دامن البرز بالا رفت
وز پی او
پرده های اشک پی در پی فرود آمد
بست یک دم چشم هایش را عمو نوروز
خنده بر لب غرقه در رویا
کودکان با دیدگان خسته وپی جو
در شگفت از پهلوانی ها
شعله های کوره در پرواز
باد غوغا
شامگاهان
راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها پی گیر
باز گردیدند
بی نشان از پیکر آرش
با کمان و ترکشی بی تیر
آری آری جان خود در تیر کرد آرش
کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
به دیگر نیمروزی از پی آن روز
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
و آنجا را از آن پس
مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند
آفتاب
درگریز بی شتاب خویش
سالها بر بام دنیا پکشان سر زد
ماهتاب
بی نصیب از شبروی هایش همه خاموش
در دل هر کوی و هر برزن
سر به هر ایوان و هر در زد
آفتاب و ماه را در گشت
سالها بگذشت
سالها و باز
در تمام پهنه البرز
وین سراسر قله مغموم و خاموشی که می بینید
وندرون دره های برف آلودی که می دانید
رهگذرهایی که شب در راه می مانند
نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند
و نیاز خویش می خواهند
با دهان سنگهای کوه آرش می دهد پاسخ
می کندشان از فراز و از نشیب جادهها آگاه
می دهد امید
می نماید راه
در برون کلبه می بارد
برف می بارد به روی خار و خارا سنگ
کوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راهها چشم انتظاری کاروانی با صدای زنگ
کودکان دیری است در خوابند
در خوابست عمو نوروز
می گذارم کنده ای هیزم در آتشدان
شعله بالا می رود پر سوز

 



:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 2 ارديبهشت 1394 | نظرات ()